گچ، جسمی جامد و سفید شبیه خاکستر که از حرارت دادن سنگ گچ در کوره به دست می آید و وقتی آن را در آب خمیر کنند به زودی سفت و محکم می شود و خود را می گیرد غالباً برای سفید کردن اتاق ها و قالب گیری و مجسمه سازی به کار می رود،
مازندرانی گرچ. (فرهنگ نظام). گیلکی نیز گرچ. (حاشیۀ برهان چ معین). گچ را گویند که بدان عمارت سازند و خانه سفید کنند و ترکان نیز به همین لفظ خوانند: منصور بفرمود تا آن کوشک (کوشک سپید مردین را) بازشکافتند و خشت پخته و گرچ به کشتی همی آوردند. (مجمل التواریخ و القصص). ناید از خاک و گچ و سنگ اینچنین طاقی مگر خاکش از مشک و گرچ کافور و سنگش گوهر است. ابن یمین (از جهانگیری). به هم در بپیوست فرزانه سنگ در آنجا نبود از گرچ بوی و رنگ. حکیم زجاجی (از آنندراج)
شوشه، یعنی پارچه و قاش خربزه و هندوانه و غیره، گرچ بالفتح، شکاف گریبان و گرته و پیراهن. (غیاث اللغات) در سیرا این نام را به زالزالک وحشی دهند. گویج. یمیشان گلوی. (الفاظ الادویه ص 232)