جدول جو
جدول جو

معنی هرت

هرت
بدون قاعده، بدون نظم، بدون قانون مثلاً شهر هرت
تصویری از هرت
تصویر هرت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هرت

هرت

هرت
بی نظمی هرج ومرج. یا شهرهرت. -1 شهری وهمی که درآن قاعده وقانونی نیست بلکه هرج ومرج کلی درآن حکمفرماست، جایی که درآن بی نظمی وبی قانونی وهرج ومرج حکمفرماباشد نظیر دیوان بلخ: (مگر اینجاشهرهرت است ک) برای بیان صدایی که از بالاکشیدن موادمایع (یا موادغلیظ ترمانندآش) از کاسه یاقاشق دردهان برمی آید بکاررود
فرهنگ لغت هوشیار

هرت

هرت
هرج و مرج، بی قانونی
شهر هرت: جایی که در آن بی نظمی و بی قانونی و هرج و مرج حکمفرما باشد
هرت
فرهنگ فارسی معین

هرت

هرت
صدایی که از بالا کشیدن مواد مایع از کاسه یا قاشق در دهان برآید
هرت
فرهنگ فارسی معین

هرت

هرت
مزرعه ای است کوهستانی از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان، واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری دامغان نزدیک طرزه و 16 هزارگزی شمال راه شوسۀ دامغان به شاهرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

هرت

هرت
شهری وهمی که در آن قانون و قاعده ای نیست: مگر شهر هرت است ؟ (یادداشت به خط مؤلف). کنایه از جایی است که در آن بی نظمی و هرج و مرج کامل حکم فرما باشد.
- شهر هرت،در زبان عوام نظیر ’دیوان بلخ’ است در زبان رسمی و ادبی. (از فرهنگ عامیانه)
لغت نامه دهخدا

هرت

هرت
نام آواز کشیدن آش و هر غذای روان از کاسه یا قاشق به دهان. (یادداشت به خط مؤلف).
- هرت کردن. هرت کشیدن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به این ترکیبات شود
لغت نامه دهخدا

هرت

هرت
شیر بیشه. (منتهی الارب). هَرّات. هروت. هریت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

هرت

هرت
فراخ گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هریت گردیدن زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

هرت

هرت
نیک پختن گوشت را و مهرا کردن. (منتهی الارب). نیک پختن گوشت را. (تاج المصادر بیهقی). انضاج و نیک پختن گوشت را تا مهرا شود. (از اقرب الموارد) ، طعن کردن در آبروی کسی، جامه درانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، به تیر زدن کسی را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا