جدول جو
جدول جو

معنی گد - جستجوی لغت در جدول جو

گد
(گَ)
گدا باشد که گدایی کننده است. (برهان) :
شیر پشمین از برای گد کنند
بومسیلم را لقب احمد کنند.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 1 ص 21).
- گد کردن، گدایی کردن:
شکرت چه آرزو شد ز لب شکرفروشش
چو عباس دوس زوتر ز شکرفروش گد کن.
مولوی (از برهان قاطع چ معین).
سلطنت بگذاشت اکنون گد کند
نیک پندارد ولیکن بد کند.
اسیری لاهیجی نوربخشی (از آنندراج).
، گدایی. (برهان) ، گیاهی باشد. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
گد
گدایی
تصویری از گد
تصویر گد
فرهنگ لغت هوشیار
گد
((گَ))
گدایی
تصویری از گد
تصویر گد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گدگد
تصویر گدگد
آوایی که بدان بز را فرامی خوانند تا نوازش کنند، برای مثال زان که دیری ست تا مثل زده اند / نشود بز به گدگدی فربه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداختن
تصویر گداختن
فلز یا چیز دیگر را به قوۀ حرارت ذوب کردن، آب شدن یا واشدن جسم جامد در اثر حرارت، گدازیدن، پزاختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدست
تصویر گدست
وجب، فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، وژه، بدست، پنک، شبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدک
تصویر گدک
گیپا، نوعی خوراک که برنج و لپه و گوشت را لای تکه های شکمبۀ گوسفند می پیچند و می پزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداز
تصویر گداز
گداختن، پسوند متصل به واژه به معنای گدازنده مثلاً دیرگداز، جان گداز، گداخته شدن، ذوب، کنایه از لاغر و نحیف شدن، کنایه از غم، رنج، برای مثال چه آن کس که اندر خرام است و ناز/ چه گوید که در درد و گرم و گداز (فردوسی - ۷/۴۴۵ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداهمت
تصویر گداهمت
آنکه همتش به اندازۀ همت گدا باشد، کم همت، بی همتبرای مثال قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ / یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم (حافظ۱ - ۵۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداخته
تصویر گداخته
ذوب شده، گدازیده، واشده، سرخ شده در اثر حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدازه
تصویر گدازه
مواد گداخته شده که از دهانۀ آتشفشان بیرون آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداچشم
تصویر گداچشم
کسی که همیشه چشم طمع به مال مردم دارد، حریص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداخانه
تصویر گداخانه
محلی که گدایان را در آنجا نگهداری کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداپیشه
تصویر گداپیشه
کسی که کارش گدایی باشد، برای مثال و گر دست همت بداری ز کار/ گداپیشه خوانندت و پخته خوار (سعدی۱ - ۱۶۸)، پست فطرت، خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدازیدن
تصویر گدازیدن
گداختن، فلز یا چیز دیگر را به قوۀ حرارت ذوب کردن، آب شدن یا واشدن جسم جامد در اثر حرارت، گدازیدن، پزاختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدارو
تصویر گدارو
گدامنش، بسیار پر رو و سمج در گدایی، برای مثال گر گدا گشتم گدارو کی شوم/ ور لباسم کهنه گردد من نوم (مولوی - ۷۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدازشگر
تصویر گدازشگر
کسی که چیزی را ذوب کند، ریخته گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداز آن
تصویر گداز آن
در حال گداختن، سوزان، سوزاننده، برای مثال فرو گفت با او سخن های تیز/ گداز آن تر از آتش رستخیز (نظامی۵ - ۹۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداصفت
تصویر گداصفت
گدامنش، لئیم، پست فطرت
فرهنگ فارسی عمید
گردنه کوه کیپای کوچک و آن پوست پاره های شکنبه گوسفند است که دوزند و از برنج و مصالح پر کنند و پزند: بامدادان چو تردید گدک و پاچه زنند می برند از پی آن کله و کیپا در کار. (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
دریوزه کردن کدیه کردن سوال کردن: گر گدایی کنی از درگه او کن باری که گدایان درش را سرسلطانی نیست. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدای مبرم
تصویر گدای مبرم
آویز گن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدای
تصویر گدای
گدا: از سلیمان و مور و پای ملخ یاد کن آنچه این گدای آرد. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدائی کردن
تصویر گدائی کردن
تکدی کردن، دریوزه کردن، صدقه خواستن، سئوآل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدر
تصویر گدر
سلاح جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدست
تصویر گدست
وجب بدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدوار
تصویر گدوار
گنبد گردنده، آسمان، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدوک
تصویر گدوک
راه میان دو کوه گردنه کتل: گدوک اسد آباد گدوک عباس آباد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گده
تصویر گده
زبانه کلید، دندانه کلید
فرهنگ لغت هوشیار
گدایی: نیست حاجت مرا بافسانه گدیه خوش نیست گنج در خانه. (نزاری) توضیح این کلمه با کدیه عربی که بهمین معنی است مشتبه نشود
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه طبیعه گدا باشد گدامنش گدا صفت: گدا طبع اگر در تموز آب حیوان بدستت دهد جورسقا نیرزد. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گداخت
تصویر گداخت
حل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گداختن
تصویر گداختن
ذوب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گدامنشی
تصویر گدامنشی
اکدا
فرهنگ واژه فارسی سره