جدول جو
جدول جو

معنی گدارو

گدارو
گدامنش، بسیار پر رو و سمج در گدایی، برای مثال گر گدا گشتم گدارو کی شوم/ ور لباسم کهنه گردد من نوم (مولوی - ۷۰۹)
تصویری از گدارو
تصویر گدارو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گدارو

گدارو

گدارو
گدامنش گداصفت: گر گدا گشتم گدارو کی شوم ک ور لباسم کهنه گردد من نوم. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

گدارو

گدارو
گداروی. گدامنش. گداصفت:
گر گدا گشتم گدارو کی شوم
ور لباسم کهنه گردد من نوم.
مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 452)
لغت نامه دهخدا

گداره

گداره
تخته هایی که بام خانه را بدانها پوشانند، بالا خانه تابستانی فروار فرواره
فرهنگ لغت هوشیار

گداروی

گداروی
گدار: اسکاف گه بروی گداروی پیر خنگ بی سنگ غرزنی که سرت باد زیر سنگ (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار

گداره

گداره
بالا خانه تابستانی. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). و آن را پردار، فردار و فرداره نیز گویند. (جهانگیری) ، تخته هایی باشد که بام خانه را بدان تخته پوشانند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

گداروی

گداروی
گدامنش. گداصفت. گدارو:
اسکاف گه بروی گداروی پیر خنگ
بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ.
سوزنی.
زآن گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بر ایشان شد فراز.
مولوی
لغت نامه دهخدا

دارو

دارو
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
دارو
فرهنگ لغت هوشیار