جدول جو
جدول جو

معنی گبی - جستجوی لغت در جدول جو

گبی
(گُ بِ)
صحرای گبی، شامو. صحرایی وسیع در مغولستان، بین سیبریه و منچوری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلی
تصویر گلی
(دخترانه)
مانند گل، قرمز رنگ، منسوب به گل، مانند گل، به رنگ گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبی
تصویر نبی
(پسرانه)
پیامبر خداوند، لقب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طبی
تصویر طبی
مربوط به طب مثلاً مراقبت های طبی،
دارای کاربرد در طب مثلاً تجهیزات طبی،
ساخته شده براساس اصول علمی پزشکی برای پیشگیری یا درمان بیماری و ضایعۀ جسمی مثلاً عینک طبی، کمربند طبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابی
تصویر ابی
ابا کننده، سرکش، سرباز زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابی
تصویر ابی
پدری
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، اب، آتا، ابا، والد، بابا، بابو، اتا
بی، بدون، ابی کرانه، ابی رنج، برای مثال ابی دانشان بار تو کی کشند/ ابی دانشان دشمن دانشند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۲) (حرف اضافه) بی، برای مثال جوان گرچه دانا بود با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی - ۳/۳۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوی
تصویر گوی
گو، هر چیز گرد مانند گلوله، توپ پلاستیکی، در ورزش توپ چوبی که آن را با چوگان می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبی
تصویر آبی
ویژگی موجود زنده ای که در آب زیست می کند، آبزی مثلاً اسب آبی، سگ آبی، مار آبی
از سه رنگ اصلی مانند رنگ آسمان یا رنگ آب دریا، رنگ کبود روشن، دارای این رنگ،
مربوط به آب، ویژگی چیزی که با آب کار می کند مثلاً آسیای آبی، ساعت آبی، توربین آبی، مقابل دیم و دیمی، در کشاورزی ویژگی زراعتی که آبیاری می شود، منسوخ، متصدی توزیع آب به خانه ها، میراب
میوه به، برای مثال گر تو صد سیب و صد آبی بشمری / صد نماند یک شود چون بفشری (مولوی - ۶۲)
سرباز زننده،، خودداری کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربی
تصویر ربی
کلمۀ ندا، ای پروردگار من، ای خدای من
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلی
تصویر گلی
چیزی که از گل ساخته شده باشد، گل آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسی
تصویر گسی
گسیل، روانه کردن، فرستادن، روانه، فرستاده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گپی
تصویر گپی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپّی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلی
تصویر گلی
به رنگ گل سرخ، گل فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبی
تصویر کبی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گری
تصویر گری
پیمانه، کیل، گره، پنگان، گز، جریب، برای مثال زان که امثال مرا بی شاعری بسیار داد / کاخ های چار پوشش باغ های چل گری (انوری - ۴۵۶)
کچلی، جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، اندروب، اندوب، انروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبی
تصویر سبی
اسیر کردن، برده ساختن، دور کردن، به غربت افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگبی
تصویر رگبی
راگبی، ورزشی گروهی که میان دو تیم پانزده نفره و در زمینی مستطیل شکل انجام می شود و هر گروه سعی می کند توپ بیضی شکل را وارد دروازۀ حریف کند، رگبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبی
تصویر شبی
مربوط به شب، جامه ای که شب بر تن می کنند، شب هنگام، هنگام شب مثلاً شبی چه بخوریم؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبی
تصویر نبی
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، نبی اللّٰه، پیامبر، رسول، پیمبر، وخشور، پیغامبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبی
تصویر غبی
نادان و کندذهن، کم هوش، کودن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ نُ)
کنت ژوزف آرتو د. (1816- 1882 میلادی). سیاستمدار و نویسنده فرانسوی که در شهر ویل داوری متولد شده و از شرق شناسان معروف است. او را آثار مهمی است از جمله: 1- مذاهب و فلسفه های آسیایی وسطی. 2- بحث در باب عدم تساوی نژادها. 3- تاریخ پارسیان، و رمانهای ابتکاری دارد. وی مدتی در ایران میزیسته است
لغت نامه دهخدا
(رَ)
راگبی. نوعی بازی فوتبال که در آن بردن توپ با دست مجاز است. میدان این بازی به شکل مستطیل و به وسعت 66*125 متر و عده بازیکنان هر طرف 15 تن و مدت آن 80 دقیقه است
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 16هزارگزی شمال خاوری اهواز و 7هزارگزی خاور راه آهن (کنار رود کارون). دشت، گرمسیری و سکنۀ آن 600 تن. آب آن از کارون. محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان قالیچه بافی و راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ لویمی هستند. این آبادی از سه محل به نام 1، 2، 3 بفاصله دوهزارگزی از هم تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شب. یا ستارگان شبی کواکب لیلی مقابل روزی، هنگام شب، پیراهن و جامه ای که شب پوشند. منسوب به شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گبیت
تصویر گبیت
(کشتی رانی) منتهی الیه سینه کشتی است که فقط برای تزیین سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبی
تصویر خبی
پنهان کرده، پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبی
تصویر حبی
منسوب به حبش و حبشه. ساخته حبشه، از مردم حبشه اهل حبشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبی
تصویر سبی
برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبی
تصویر زبی
بار کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربی
تصویر ربی
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ آب، کبود، ازرق، نیلی، نیلگون، نیلوفری منسوب به آب: آبی و خاکی و بادی و آتشی. یا بروج آبی یا زراعت آبی. زراعتی که بوسیله آبیاری از آن محصول بردارند مقابل دیم دیمی. یاساعت آبی. یا مثلثه آبی برجهای سرطان عقرب و حوت، گیاه یاجانورانی که درآب زیست کند مقابل خاکی بری: نباتات آبی، آنکه با چرخ وارابه آب بخانه ها رساند، یکی از سه رنگ اصلی (زرد قرمز آبی) که رنگهای دیگراز آنها ترکیب میشود، به سفرجل، قسمتی انگور که دانه هایظن مدور و پوستش سخت است و از غوره آن گله ترشی سازند. برادر مادر خال خالو. منسوب به آبه (آوه) از مردم آبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبی
تصویر دبی
رفتار نرم، ملخ، مورچه فرانسوی آبدهی (قریب) زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگبی
تصویر رگبی
((رَ))
راگبی، فوتبال آمریکایی، نوعی ورزش که بین دو گروه پانزده نفره به همراه توپی بیضی شکل در میدانی به شکل مستطیل برگزار می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبی
تصویر طبی
پزشکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوی
تصویر گوی
کره
فرهنگ واژه فارسی سره