آن را به سبج معرب نموده اند. نوعی از جامۀ دوخته باشد و بعضی گویند پوستین است. (برهان قاطع) : سُبجَه، شبی زَن. (مهذب الاسماء) ، جامه ای که شب بر خود پوشند. (برهان). جامۀ شب. پیراهن شب، سدره. شبیک. در مراسم زردشتیان: قَرقَل، شبی بی آستین و بی گریبان. (یادداشت مؤلف)
هر چیز که آن را به شب نسبت دهند. (برهان قاطع) : سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی. حافظ. - ستارگان شبی، کواکب لیلی، مقابل روزی. (فرهنگ فارسی معین)
برنگ آب، کبود، ازرق، نیلی، نیلگون، نیلوفری منسوب به آب: آبی و خاکی و بادی و آتشی. یا بروج آبی یا زراعت آبی. زراعتی که بوسیله آبیاری از آن محصول بردارند مقابل دیم دیمی. یاساعت آبی. یا مثلثه آبی برجهای سرطان عقرب و حوت، گیاه یاجانورانی که درآب زیست کند مقابل خاکی بری: نباتات آبی، آنکه با چرخ وارابه آب بخانه ها رساند، یکی از سه رنگ اصلی (زرد قرمز آبی) که رنگهای دیگراز آنها ترکیب میشود، به سفرجل، قسمتی انگور که دانه هایظن مدور و پوستش سخت است و از غوره آن گله ترشی سازند. برادر مادر خال خالو. منسوب به آبه (آوه) از مردم آبه