جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ربی

ربی

ربی
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
ربی
فرهنگ لغت هوشیار

ربی

ربی
رَب ِّ. گاهی در قَسَم ’ب’ دوم را به ’ی’ بدل کنند، و منه قولهم: لا و ربیک لاافعل کذا، یعنی قسم بپروردگار تست... (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

ربی

ربی
گروه بسیار. ج، رِبّیّون. (یادداشت مرحوم دهخدا). واحد رِبّیّین است، و هم الوف من الناس. هزارها. ج، رِبّیّون. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، خدای ترس. (یادداشت مرحوم دهخدا). خداشناس. ربانی. ج، رِبّیّون. (السامی فی الاسامی) ، دانشمند. دانشمند یهودان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

ربی

ربی
ربا. معاملۀ ربا. (یادداشت مرحوم دهخدا) مُمال ِ ’ربا’:
سخن مجوی فزون زآنکه حق تست از من
که این ربی بود و نیستمان حلال ربی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

ربی

ربی
نسبت به قبایل پنجگانه رباب است لأن الواحد منهم ربه لأنک اذا نسبت الشی ٔ الی الجمع ردته الی الواحد کما تقول فی المساجد مسجدی الا ان تکون سمیت به رجلاً فلا رده الی الواحد کما یقول فی انمار انماری و فی کلاب کلابی. (منتهی الارب). نسبت به قبایل پنجگانه... رُبّی است زیرا واحد آنها رُبّه است. (از اقرب الموارد). پنج قبیله از عرب که یکی شده اند. (آنندراج). و رجوع به رِباب و رُبّه شود
لغت نامه دهخدا

ربی

ربی
نام ماه جمادی الاَّخر به جاهلیت. (السامی فی الاسامی). لیکن در منتهی الارب رُب ّ بدون ’ی’ بدین معنی آمده است، آنهم نه به معنی جمادی الاَّخره بلکه بمعنی جمادی الاولی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رُبّی ̍، شیره فروش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گویا نسبت است به بیع رُب ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ربی

ربی
حسن بن علی. محدث است. (ناظم الاطباء). محدثان در تاریخ اسلام به عنوان پیشگامان علم حدیث شناخته می شوند که در زمینه تشخیص احادیث صحیح از غیرصحیح، به تبحر رسیدند. این افراد با دقت فراوان در مورد اسناد روایات، ویژگی های راویان و شرایط نقل حدیث تحقیق می کردند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند. مهم ترین ویژگی یک محدث این است که توانایی تحلیل دقیق احادیث را داشته باشد و با رعایت معیارهای علمی، روایت های صحیح را از ضعیف تمییز دهد.
لغت نامه دهخدا

ربی

ربی
گوسپند بچه آورده، گوسپند بچه مرده. گوسپند نوزاده، و آن در بز و گوسفند وگاو و شتر بکار برده آید. ج، رُباب و هو نادر قاله فی النهایه، نیکویی، نعمت، گره محکم، نام جمادی اولی و جمادی الاَّخر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رُبّی. و رجوع به رُبّی شود
لغت نامه دهخدا