جدول جو
جدول جو

معنی کندره - جستجوی لغت در جدول جو

کندره(کَ دَ رَ / رِ)
مرغکی است که در آب نشیند و مکان و آشیان در آب سازد. (برهان) (آنندراج). یک قسم مرغ آبی کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کندره
مرغی است کوچک کبود که در آب نشیند کندره. توضیح ازین تعریف که در فرهنگها (معیار جمالی سروری) آمده هویت آن شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کندرو
تصویر کندرو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کناره
تصویر کناره
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل
کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن
کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
ویژگی انسان یا حیوانی که آهسته و آرام حرکت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
تجمعی که در آن گروهی از دانشمندان و متخصصین در مورد موضوعی علمی، فرهنگی، اقتصادی و یا سیاسی اظهارنظر می کنند، گردهمایی
در علوم سیاسی مجلس قانون گذاری در بعضی از کشورها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جندره
تصویر جندره
چوبی که برای هموار ساختن چین و چروک جامه به کار می بردند، برای مثال پیری کجا برد ز تو گرمابه و گلاب / خیره مده گلیم کهن را به جندره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
دندانه های مثلث یا نیم دایره که از گل، سنگ یا آجر بر بالای دیوار یا برج و بارو می سازند، هر چیز دندانه دار مثلاً کنگرۀ پارچه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از سقرلات کم بها: و سمور ولندره نیز بتحویل صاحب جمع خزانه عامره مقرر است، لباسی بوده مانند بارانی، دوخته ای از پارچه و چرم که روپوش کجاوه و امثال آن می کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی است کوچک کبود که در آب نشیند کندره. توضیح ازین تعریف که در فرهنگها (معیار جمالی سروری) آمده هویت آن شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره
تصویر کناره
شندف دهل کلی (دایره زنگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبره
تصویر کنبره
دماغ کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندرو
تصویر کندرو
آنکه در کارها کند رفتار کند، دیررو، آهسته رو
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله پنبه برزده که به جهت رشتن مهیا کرده باشند: سبیخه کندش، چوبی که حلاجان پنبه برزده را برآن پیچند تا گلوله شود
فرهنگ لغت هوشیار
بلندیهای هر چیز را گویند، عموماً و آنچه بر سر دیوار حصار و قلعه و دیوارهای دیگر سازند مجمعی از سران دول، نمایندگان ممالک یا دانشمندان که درباره مسائل اقتصادی، علمی و غیره بحث کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوره
تصویر کنوره
فریبنده فریب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندله
تصویر کندله
گره شده و جمع شده در یکجا
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که بر روی سفره و زانو اندازند تا سفره و زانو آلوده نگردد دستار خوان پیش انداز: بر این سفره آسمان نگر بقرصها ستارگان و کاکی ماه در میانه بر کندوری شعر هوا. پارچه ای که بر روی سفره و زانو اندازند تا سفره و زانو آلوده نگردد دستار خوان پیش انداز: بر این سفره آسمان نگر بقرصها ستارگان و کاکی ماه در میانه بر کندوری شعر هوا
فرهنگ لغت هوشیار
مردم نا تراشیده و نا هموار، چوب کنده نا تراشیده که گاه آنرا در پس در اندازند تا گشوده نگردد و گاه سوراخ کنند و پای مجرمان را بدان محکم نمایند: (بر گردن مخالف و بر پای دشمنت نکبت کند دو شاخی و محنت کلندری)، (پور بهای جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قندره
تصویر قندره
کفش که ساق آن کوتاهتر از نیم چکمه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شندره
تصویر شندره
ژنده، پاره، جرجره
فرهنگ لغت هوشیار
روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندره
تصویر جندره
ناهموار، چوب نتراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفره
تصویر کنفره
پره بینی، نوک بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
((کُ گِ رِ))
شرفه، دندانه، دندانه های بالای دیوارها و بلندی های هرچیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره
تصویر کناره
((کَ رَ یا رِ))
جانب، پهلو، کرانه، لب، ساحل، در خارج از مسیر اصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندله
تصویر کندله
((کُ دُ لَ یا لِ))
گره شده و جمع شده در یک جا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندوره
تصویر کندوره
((کَ رَ یا رِ))
سفره، سفره چرمین، پیش بند، کندوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جندره
تصویر جندره
((جَ دَ رِ))
ناتراشیده، هر چیز پرچین و چروک، چوبی که با آن رخت و فرش را مالند
فرهنگ فارسی معین
((کُ گْ یا گِ رِ))
مجلسی متشکل از نمایندگان چند دولت یا عده ای دانشمند برای بحث و گفتگو، همایش (واژه فرهنگستان)، مجلس قانون گذاری ایالات متحده امریکا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنوره
تصویر کنوره
((کَ رِ یا رَ))
فریبنده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سندره
تصویر سندره
((سَ دَ رَ یا رِ))
سنداره، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره
تصویر کناره
چوبی یا آهنی دراز دارای میخ های بلند که در دکان قصابی گوشت را به آن آویزان می کنند، قناره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
همایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کناره
تصویر کناره
ساحل، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره