معنی قندره
- قندره
- کفش که ساق آن کوتاهتر از نیم چکمه است
واژههای مرتبط با قندره
قندره
- قندره
- ارسی. کفش که ساق آن کوتاه تر از نیم چکمه است. ظاهراً ترکی است.
- قندره دوز، کفاش.
- قندره دوزی، شغل قندره دوز.
- ، دکان قندره دوز
جندره
- جندره
- ناهموار، چوب نتراشیده
سندره
- سندره
- روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده
شندره
- شندره
- ژنده، پاره، جرجره
قنطره
- قنطره
- پُل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دِهلِه، خَدَک، بَل، پول، جَسر
جندره
- جندره
- چوبی که برای هموار ساختن چین و چروک جامه به کار می بردند،
برای مِثال پیری کجا برد ز تو گرمابه و گلاب / خیره مده گلیمِ کهن را به جندره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
قادره
- قادره
- مونث قادر بنگرید به قادر مونث قادر
قنطره
- قنطره
- پل، ساختمان بلند
قنسره
- قنسره
- سخت، کارآزموده آزمون اندوخته آزمون اندوختن کار آزمودگی، پیر گرداندن