جدول جو
جدول جو

معنی کندوره

کندوره((کَ رَ یا رِ))
سفره، سفره چرمین، پیش بند، کندوری
تصویری از کندوره
تصویر کندوره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کندوره

کندوره

کندوره
پارچه ای که بر روی سفره و زانو اندازند تا سفره و زانو آلوده نگردد دستار خوان پیش انداز: بر این سفره آسمان نگر بقرصها ستارگان و کاکی ماه در میانه بر کندوری شعر هوا. پارچه ای که بر روی سفره و زانو اندازند تا سفره و زانو آلوده نگردد دستار خوان پیش انداز: بر این سفره آسمان نگر بقرصها ستارگان و کاکی ماه در میانه بر کندوری شعر هوا
فرهنگ لغت هوشیار

کندوره

کندوره
سفرۀ چرمین. (برهان) سفره باشد. (صحاح الفرس). سفره ای بزرگ که آن را دستار خوان می گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). دستار خوان. سفره. کندوری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پیش انداز و آن پارچه ای باشد که در پیش سفره و بر روی زانوی مردم بگسترانند تا چیزی از خوردنی بر زمین و دامن مردم نریزد و این رسم در ملک روم جاری است. (برهان) (ناظم الاطباء) ، میز بزرگ. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، خوان کلان. (ناظم الاطباء) ، کندو. کنور. کندوله. خم از گل کرده که غله در آن ریزند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

کنبوره

کنبوره
مکر، فریب، نیرنگ، دستان، برای مِثال دستگاه او نداند کز چه روی / تنبل و کنبوره در دستان اوی (رودکی - ۵۴۰)، غوغا، همهمه
کنبوره
فرهنگ فارسی عمید

کندوله

کندوله
کندو کندوک: گوید (حکیم) که خلا نزد خرد هست محال کندوله من چیست ز گندم خالی. (ابن یمین)
فرهنگ لغت هوشیار

کندوری

کندوری
پارچه ای که بر روی سفره و زانو اندازند تا سفره و زانو آلوده نگردد دستار خوان پیش انداز: بر این سفره آسمان نگر بقرصها ستارگان و کاکی ماه در میانه بر کندوری شعر هوا
فرهنگ لغت هوشیار

گندوره

گندوره
پارچه ای که در سر سفره و میز بروی زانو گسترند تا چیزی از خوردنی بر دامن یا زمین نریزد سفره چرمین، سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار

کندوله

کندوله
خانه زنبور عسل، ظرف بزرگِ گلی که در آن غله ریزند، کندو
کندوله
فرهنگ فارسی معین