جدول جو
جدول جو

معنی کفلگاه - جستجوی لغت در جدول جو

کفلگاه
سرین، کفل
تصویری از کفلگاه
تصویر کفلگاه
فرهنگ فارسی عمید
کفلگاه(کَ فَ)
سرین. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
کفلگاه شیران بر آرم بداغ
ز پیه نهنگان فروزم چراغ.
نظامی.
سرین گوزن و کفلگاه گور
به پهلوی شیران درآورده زور.
نظامی.
بر کفلگاه گور شد تیرش
بوسه بر خاک داد نخجیرش.
نظامی (هفت پیکر ص 108)
لغت نامه دهخدا
کفلگاه
سرین
تصویری از کفلگاه
تصویر کفلگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غسلگاه
تصویر غسلگاه
جای غسل کردن، محل غسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمرگاه
تصویر کمرگاه
کمر، جایی که کمربند بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتلگاه
تصویر قتلگاه
جای کشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارگاه
تصویر کارگاه
کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران
محل انجام کارهای هنری، کنایه از منسوج، پارچه، دار قالی، دکان، برای مثال ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲ - ۶۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلگاه
تصویر سیلگاه
زمینی که سیل در آن جاری شود، سیل گیر، سیل خیز، سیلاب گیر، جای سیل، محل سیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچگاه
تصویر کوچگاه
جایی که از آنجا کوچ کنند، زمان کوچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغلگاه
تصویر مغلگاه
جای خفت وخیز چهارپایان و ددان، خوابگاه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بُو)
مجرای بول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آنقدر موضع از پس سر که قفا در آن واقع شود. (آنندراج) :
پشت چو کیمخت سزای درفش
چرم قفاگاه سزاوار کفش.
میرخسرو (در تعریف مغولان، از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
پهلوگاه: مادرش زره بر وی راست میکرد (مادر عبداﷲ زبیر) . بغلگاه میدوخت و میگفت دندان فشار با این فاسقان تا بهشت یابی. گفتی بپالوده خوردن میفرستد. (تاریخ بیهقی). شاه در او رسید و شمشیر بر بغلگاه زد و او را از زین نگونسار درافکند. (اسکندرنامه نسخۀ خطی سعید نفیسی) ، بسیارجستجوکننده و ریزه کاری نماینده در دیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن جستجوکننده و ریزه کاری نماینده در دیدن. (آنندراج)، صیغۀ صفت مشبهه، بمعنی بیفرمان. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان تیکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج که در 42 هزارگزی شمال باختر دیواندره و یک هزارگزی شمال شوسه دیواندره به سقز واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات و حبوبات و پشم میباشد، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام محلی کنار راه تهران به شاهی میان زیر آب و چاکسر و در 207700 گزی تهران واقع شده است
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
موضعی که سیل در آن واقع شود. (آنندراج). محل سیل. (ناظم الاطباء). زمینی که سیل در آن جریان یابد. سیل گیر. (فرهنگ فارسی معین). مسیل. معبر سیل، کنایه از دنیا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
از این سیلگاهم چنان ده گذر
که پل نشکند بر من از رودبار.
نظامی.
رجوع به سیلگه شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جای غسل کردن. مکانی که در آن غسل کنند:
زلفش فروگذاشته سر در شراب عید
دیری است غسلگاه شده حوض کوثرش.
خاقانی.
غسلگاهم به آبدانی کرد
کز گهر سرخ بود واز زر زرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ گِ)
دهی از دهستان فعله کری است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 375 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ گَهْ)
کفلگاه:
روباه وار برپی شیران نهند پی
تا آید از کفلگه شیران کبابشان.
خاقانی.
و رجوع به کفلگاه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جای کشتن حیوانات. (آنندراج) : مضجع، قتلگاه در جنگ. (منتهی الارب). مکان کشته شدن:
به قتلگاه وفا تا شهید او نشدم
دهان تیر بخندید و تیغ آب نخورد.
علی خراسانی.
چون محبان دگر لب تشنه همراه حسین
کاش می بودم علی در قتلگاه کربلا.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کمرگاه
تصویر کمرگاه
محلی که کمر بند یا تنگ بر آن قرار گیرد کمر بست میان: (مویت نهاده سر بکمر گاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند)، (سلمان ساوجی)
فرهنگ لغت هوشیار
فاتور گاه فرا روگاه جایی که از آنجا بیشتر کوچ کنند: نخستین خرامش ازین کوچگاه به البرز خواهم برون برد راه. (نظامی)، زمان کوچ کردن زمان رحلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتگاه
تصویر کشتگاه
کشتارگاه، مقتل، جای کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفلیزه
تصویر کفلیزه
چمچه بزرگ سوراخ دار کفلیز: (در دیگ خرافات کفچلیزی در آینه نا کسی خیالی)، (ناصر خسرو)، بچه قورباغه، سگ ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتف گاه
تصویر کتف گاه
آن موضع از بدن آدمی که در آن شانه جای دارد، کتف دوش: (زدش بر کتف گاه و بردش ز جای چنان کان ستمگر در آمد ز پای) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
محل ساختن چیزها مخصوصاً بافتن جامه، چارچوبی که بر آن جامه کشند، طراز، آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلگاه
تصویر قتلگاه
جای کشتن حیوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسلگاه
تصویر غسلگاه
جای غسل کردن محل غسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلگاه
تصویر سیلگاه
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
فرهنگ لغت هوشیار
جای تفرج گردشگاه جایی که شادمانی آورد جای کشت و گذارمانند باغ و مرغزار و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغلگاه
تصویر بغلگاه
پهلوگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفل گاه
تصویر کفل گاه
سرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاگاه
تصویر قفاگاه
پس سر چرم قفاگاه سزاروارکفش (میرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلگاه
تصویر قتلگاه
((قَ))
جای کشته شدن، جای کشتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارگاه
تصویر کارگاه
محل ساختن چیزها، جای کار کردن کارگران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارگاه
تصویر کارگاه
آتلیه
فرهنگ واژه فارسی سره