جدول جو
جدول جو

معنی مغلگاه

مغلگاه
جای خفت وخیز چهارپایان و ددان، خوابگاه
تصویری از مغلگاه
تصویر مغلگاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مغلگاه

مغلگاه

مغلگاه
جای خفت و جست بود از آن دد و چهارپای. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 511). جای خفت و خاست بود از آن ِ دد و چهارپای. (فرهنگ اوبهی). جای استراحت و خوابگاه آدمی و حیوانات دیگر باشد چه مغل به معنی استراحت و گاه به معنی جای و مقام هم آمده است. (برهان) (آنندراج). خوابگاه و جای استراحت. (ناظم الاطباء) :
قرارگاه و مغلگاهشان همی ز بهشت
به کوهسار کنی و به ژرف غار کنی.
حمزۀ عروضی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 511)
لغت نامه دهخدا

بغلگاه

بغلگاه
پهلوگاه: مادرش زره بر وی راست میکرد (مادر عبداﷲ زبیر) . بغلگاه میدوخت و میگفت دندان فشار با این فاسقان تا بهشت یابی. گفتی بپالوده خوردن میفرستد. (تاریخ بیهقی). شاه در او رسید و شمشیر بر بغلگاه زد و او را از زین نگونسار درافکند. (اسکندرنامه نسخۀ خطی سعید نفیسی) ، بسیارجستجوکننده و ریزه کاری نماینده در دیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن جستجوکننده و ریزه کاری نماینده در دیدن. (آنندراج)، صیغۀ صفت مشبهه، بمعنی بیفرمان. (غیاث)
لغت نامه دهخدا

مغلاه

مغلاه
تیر پرتاب. (مهذب الاسماء). تیر سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیری که آن را بلند و به فاصله دور توان انداخت. ج، مغالی. (از اقرب الموارد) ، ناقه مغلاه، شتر مادۀ شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقه مغلاهالوهق، ماده شتری که چون با شتران دیگر همراه شود شتابی کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غلتگاه

غلتگاه
جای غلتیدن، محل غلت زدن، برای مِثال تو را این جای ملعون غلتگاه است / بغلت آسان در او و گرد بفشان (ناصرخسرو - ۱۰۸)
غلتگاه
فرهنگ فارسی عمید

مغلوبه

مغلوبه
مغلوب، آنکه بر وی چیره شده باشند، شکست خورده، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه
مغلوبه
فرهنگ فارسی عمید

سیلگاه

سیلگاه
زمینی که سیل در آن جاری شود، سیل گیر، سیل خیز، سیلاب گیر، جای سیل، محل سیل
سیلگاه
فرهنگ فارسی عمید