جای خفت و جست بود از آن دد و چهارپای. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 511). جای خفت و خاست بود از آن ِ دد و چهارپای. (فرهنگ اوبهی). جای استراحت و خوابگاه آدمی و حیوانات دیگر باشد چه مغل به معنی استراحت و گاه به معنی جای و مقام هم آمده است. (برهان) (آنندراج). خوابگاه و جای استراحت. (ناظم الاطباء) : قرارگاه و مغلگاهشان همی ز بهشت به کوهسار کنی و به ژرف غار کنی. حمزۀ عروضی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 511)
پهلوگاه: مادرش زره بر وی راست میکرد (مادر عبداﷲ زبیر) . بغلگاه میدوخت و میگفت دندان فشار با این فاسقان تا بهشت یابی. گفتی بپالوده خوردن میفرستد. (تاریخ بیهقی). شاه در او رسید و شمشیر بر بغلگاه زد و او را از زین نگونسار درافکند. (اسکندرنامه نسخۀ خطی سعید نفیسی) ، بسیارجستجوکننده و ریزه کاری نماینده در دیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن جستجوکننده و ریزه کاری نماینده در دیدن. (آنندراج)، صیغۀ صفت مشبهه، بمعنی بیفرمان. (غیاث)
تیر پرتاب. (مهذب الاسماء). تیر سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیری که آن را بلند و به فاصله دور توان انداخت. ج، مغالی. (از اقرب الموارد) ، ناقه مغلاه، شتر مادۀ شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقه مغلاهالوهق، ماده شتری که چون با شتران دیگر همراه شود شتابی کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)