موضعی که سیل در آن واقع شود. (آنندراج). محل سیل. (ناظم الاطباء). زمینی که سیل در آن جریان یابد. سیل گیر. (فرهنگ فارسی معین). مسیل. معبر سیل، کنایه از دنیا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : از این سیلگاهم چنان ده گذر که پل نشکند بر من از رودبار. نظامی. رجوع به سیلگه شود
جایی از اندام ستور که چون بر آن سیخک زنند تند رود: کلکت که ز نوک او چکد بحر خوش یافته سیخگاه کان را، نورالدین ظهوری (از آنندراج)، مراد آن است که کسی بداند که به چیزی شخصی را از جا میتوان درآورد و آن شخص به چه چیز از جا درمیاید، (برهان)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر از بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان که دارای 300 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، برنج، پشم، لبنیات و کاردستی مردم بافتن قالیچه و جاجیم است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)