جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کمرگاه

کمرگاه

کمرگاه
محلی که کمر بند یا تنگ بر آن قرار گیرد کمر بست میان: (مویت نهاده سر بکمر گاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند)، (سلمان ساوجی)
کمرگاه
فرهنگ لغت هوشیار

کمرگاه

کمرگاه
میان و در این صورت کمر به معنی کمربند باشد که برمیان بندند. (آنندراج). محلی که کمربند و یا تنگ بر آن قرار می گیرد. (فرهنگ فارسی معین). آن بهر از تن، که کمر بدان بندند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بر کمرگاه تو از کستی جور است بتا
چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا.
خسروانی.
یکی نیزه زد بر کمرگاه اوی
ززین برگرفتش به کردار گوی.
فردوسی.
بگویش که ما را بسان پلنگ
بسود از پی تو کمرگاه و چنگ.
فردوسی.
فکندآن تن شاهزاده به خاک
به چنگال کردش کمرگاه چاک.
فردوسی.
رگ باسلیق زدن و حجامت کمرگاه و استفراغ به حقنۀخسک و بابونه واکلیل الملک. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و علاج بر وفق که آفتی از وی تولد نکند آن است که رگ باسلیق می زنند و بر پهنه و کمرگاه و بر روی ران حجامت می کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بهم بیامیزند و بر کمرگاه و بیغوله های روان می نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
عمر تو خواهم چو عمر نوح و اندر دست تو
ذوالفقاری از کمرگاه عدو برده کباب.
سوزنی.
بندگان شه کمند ازچرم شیران کرده اند
در کمرگاه پلنگان جهان افشانده اند.
خاقانی.
لرزلرزان چو دزد گنج پرست
در کمرگاه او کشیدم دست.
نظامی.
چولختی گذشت آمد آن پیل مست
کمرگاه زیبا عروسی به دست.
نظامی.
مویت نهاده سر به کمرگاه تو مگر
آمد که با تو دست هوس در کمر کند.
سلمان ساوجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کارگاه

کارگاه
محل ساختن چیزها مخصوصاً بافتن جامه، چارچوبی که بر آن جامه کشند، طراز، آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار

کارگاه

کارگاه
کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران
محل انجام کارهای هنری، کنایه از منسوج، پارچه، دار قالی، دکان، برای مِثال ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲ - ۶۷۴)
کارگاه
فرهنگ فارسی عمید

کارگاه

کارگاه
کارگه، محل ساختن چیزها خصوصاً بافتن جامه، (غیاث) (آنندراج)، منسج، چارچوبی که بر آن جامه ای کشند و بر آن نقوش از ابریشم و نخ زرین و سیمین دوزند، دستگاه، کارخانه، طراز، کارگاه شکر، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، معمل، جای کار:
صد کارگاه ششتر کرده است باغ لاش
صد کارگاه تبت کرده است دشت طی،
منوچهری،
چنان کارگاه سمرقند شد
زمین از در بلخ تا خاوران
در و بام و دیوار آن کارگاه
چنان زنگیانند کاغذگران،
منوچهری،
همه شهر از آذین دیبا و ساز
بیاراست چون کارگاه طراز،
(گرشاسب نامه ص 206)،
و مثال بر آمدن و بازفرود آمدن این بخارها و رطوبتها همچون کارگاه گلابگیران است که عرق گل بقوت آتش ببالا بر آید و اندرسه دیگ گلاب گرد آید چون بسیار گردد بدان منفذ که فروسوی اوست فرود آید، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و بخارا را کارگاهی بوده است میان حصار و شهرستان نزدیک مسجد جامع ودر وی بساط و شادروانها بافتندی، (تاریخ بخارا ص 24)،
از پی کاهش هوا بر کارگاه اعتدال
مهره ای بر روی این دیبای سقلاطون زده است،
اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج)،
گوئی ترا به رشتۀ زرین آفتاب
نساج کارگاه فلک بافت پود و تار،
خاقانی،
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد،
خاقانی،
به عملگاه آمل هر سال بیست و پنجهزار من بورک و قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی و بدابوهی پانزده هزارمن واز خوزستان، محمد خوزی و علی خوزی گفتند و کارگاههاو شکرخانه ها بحکم ایشان بودی، (تاریخ طبرستان)،
امیدم چنانست ازین بارگاه
که چون من شوم دور ازین کارگاه،
نظامی،
خوشتراز صد نگار خانه چین
نقش آن کارگاه دست گزین،
نظامی،
چو نقش کارگاه رومیت هست
زرومی کار از من دور کن دست،
نظامی،
چون ز حسرت رست و باز آمد براه
دید برده دزد رخت از کارگاه،
مولوی،
بوریاباف اگر چه بافنده ست
نبرندش به کارگاه حریر،
سعدی (گلستان)،
بارگاه زاهدان درهم نورد
کارگاه صوفیان درهم شکن،
سعدی،
بیا که پردۀ گلریز هفت خانه چشم
کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال،
حافظ،
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیدۀ بیخواب میزدم،
حافظ،
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
بصورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم،
حافظ،
، مجازاً به دنیا، جهان و گیتی اطلاق شود و غالباً به اضافت آید:
بارگاه تو کارگاه وجود
پایگاه تو پیشگاه صدور،
مسعودسعد،
کارگاهی ز بهر من کردی
شب و روز از برای من بر کار،
مسعودسعد،
برآرندۀ سقف این بارگاه
نگارندۀ نقش این کارگاه،
نظامی،
ز کارگاه قضا بر درخت پوشانند
قبای سبز که تاراج کرده بود خزان،
سعدی،
چه چیز است این کارگاه بلند
یکی شاددل زو یکی مستمند،
(از صحاح الفرس در ذیل لغت مستمند)،
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصوداز کارگاه هستی،
حافظ،
- کارگاه پروسواس، کنایه از دنیا،
، دکان و کارخانه و پیشه گاه، (ناظم الاطباء)،
- کارگاه جولا، مَحاکَه،
- کارگاه دیبا، طراز،
- کارگاه روغن، مدهنه، تنگ گاه،
- کارگاه نبرد، میدان جنگ
لغت نامه دهخدا

کارگاه

کارگاه
۱ـ دیدن یک کارگاه در خواب، علامت آن است که دشمنان طرحهای شما را نابود خواهند ساخت. ، ۲ـ دیدن کارگاهی بزرگ در خواب، علامت آن است که در محیط کار خود فعالیت فوق العاده ای از خود نشان خواهید داد. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب