جدول جو
جدول جو

معنی کالنده - جستجوی لغت در جدول جو

کالنده
(لَ دَ / دِ)
صفت فاعلی از کالیدن. به شتاب رونده که آن را بتداول عامه جیم شونده گویند. رجوع به کالیدن شود
لغت نامه دهخدا
کالنده
بشتاب رونده جیم شونده
تصویری از کالنده
تصویر کالنده
فرهنگ لغت هوشیار
کالنده
((لَ دِ))
به شتاب رونده، جیم شونده
تصویری از کالنده
تصویر کالنده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالنده
تصویر بالنده
(دخترانه و پسرانه)
پرنده ، آنکه یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، (نگارش کردی: بانده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پالنده
تصویر پالنده
کاوش کننده، جستجوکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاونده
تصویر کاونده
کسی که جایی را می کاود، جستجو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالنجه
تصویر کالنجه
فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، ورقا، کبوک، صلصل، کوکو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
کم کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافنده
تصویر کافنده
شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، شکاونده، شکوفنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالنده
تصویر بالنده
نمو کننده، در حال رشد یا پیشرفت مثلاً جامعۀ بالنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارنده
تصویر کارنده
کسی که درختی یا تخمی بر زمین می کارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نالنده
تصویر نالنده
ناله کننده، در حال نالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالنده
تصویر مالنده
کسی که چیزی به جایی می مالد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالیده
تصویر کالیده
آشفته، شوریده، ژولیده، درهم شده
فرهنگ فارسی عمید
(سِلَ دَ / دِ)
اندیشنده. درنگرنده:
سکالندۀ فال چون قرعه راند
ز طالع تواند همی نقش خواند.
نظامی.
رجوع به سگالنده شود
لغت نامه دهخدا
در هم شده آشفته پریشان گشته ژولیده: موی کالیده، گریخته فراری، مغلوب مقهور، گرد و خاک نشسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالنده
تصویر مالنده
دلاک، کیسه کش، آنکه بمالد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالنده
تصویر نالنده
آنکه ناله کند، بیمارشدن بیمارگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالنجه
تصویر کالنجه
فاخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
کم گرداننده، نقصان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاونده
تصویر کاونده
تفحص کننده تجسس کننده، کننده حفار، بحث کننده، ستیزه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافنده
تصویر کافنده
آنکه بکافد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالنده
تصویر پالنده
اسم پالیدن، صاف کننده تصفیه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالنده
تصویر بالنده
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالنده
تصویر بالنده
((لَ دِ))
نمو کننده، نشو و نما کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالنده
تصویر پالنده
((لَ دِ))
صاف کننده، تصفیه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاونده
تصویر کاونده
((وَ دِ))
جستجوکننده، مفتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالیده
تصویر کالیده
((دِ))
درهم شده، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالنجه
تصویر کالنجه
((لِ جِ))
فاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کافنده
تصویر کافنده
((فَ دِ))
شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارنده
تصویر کارنده
((رَ دِ یا دَ))
کار کننده، عمل کننده، کشت کننده، زارع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نالنده
تصویر نالنده
((لَ دِ))
ناله کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
نزولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالنده
تصویر بالنده
عالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاهنده
تصویر کاهنده
Minimizer
دیکشنری فارسی به انگلیسی