کارآزموده. جهاندیده. کارآزمون. مجرب: ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کارکرده ردان. فردوسی. چنین گفت بهرام کای مهتران جهاندیده و کارکرده سران. فردوسی. جهاندیده وکارکرده دو مرد برفتند و جستند جای نبرد. فردوسی. ، جنگ دیده. نبرد آزموده: بیاورد لشکر ده و دو هزار جهاندیده و کارکرده سوار. فردوسی. ، مستعمل. معمول
کارآزموده. جهاندیده. کارآزمون. مجرب: ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کارکرده ردان. فردوسی. چنین گفت بهرام کای مهتران جهاندیده و کارکرده سران. فردوسی. جهاندیده وکارکرده دو مرد برفتند و جستند جای نبرد. فردوسی. ، جنگ دیده. نبرد آزموده: بیاورد لشکر ده و دو هزار جهاندیده و کارکرده سوار. فردوسی. ، مستعمل. معمول
کار کردن و عمل. (آنندراج). عمل و کار و کردار و فعل. (ناظم الاطباء). رفتار، زحمت. مزاحمت، زد و خورد، خدمت: ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی یا منجیک. چو گویید پیران که با این پسر چه نیکو بود کارکرد پدر. دقیقی. هر آنکس که بگریزد از کارکرد از او دور شد نام و ننگ و نبرد. فردوسی. ببخشید گنجی بدرویش مرد که خوردش نبودی بجز کارکرد. فردوسی. میانه گزین در همه کارکرد به پیوستگی هم به ننگ و نبرد. فردوسی. چه جوئیم از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. میان سنگ یکی کنده کنده کرد حصار نه ز آن عمل که بود کارکردهای بشر. فرخی. و از آنجا به مغرب شد (گرشاسب) و کارکردها بسیار کرد. (تاریخ سیستان). کجا این چنین زور و این کارکرد چه داریم ما خویشتن را بمرد. (گرشاسبنامه ص 119). کیست مر این قبه را محرک اول چیست از این کارکرد بهره و حاصل. ناصرخسرو. گر بخروار بشنوند سخن بگه کارکرد خروارند. ناصرخسرو. این حکم در این کارکرد پیداست با آنکه رسول آمده ست و پیغام. ناصرخسرو. رستن بمال نیست به علم است کارکرد خیره بمال بسته دلی و به درهمی. ناصرخسرو. گیتی زکارکرد تو گوید همی خبر زیرا که دستبرد تو بیند همی عیان. مسعود. من شرح مدح شاه دهم در سخن همی نه کارکرد خویش همی بر بها کنم. مسعود. بکارکرد مرا با زمانه دفترهاست چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند. مسعود. ، صنعت. - کارکردها، صنایع: اندر وی (بلخ) بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجب و ویران گشته آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم)
کار کردن و عمل. (آنندراج). عمل و کار و کردار و فعل. (ناظم الاطباء). رفتار، زحمت. مزاحمت، زد و خورد، خدمت: ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی یا منجیک. چو گویید پیران که با این پسر چه نیکو بود کارکرد پدر. دقیقی. هر آنکس که بگریزد از کارکرد از او دور شد نام و ننگ و نبرد. فردوسی. ببخشید گنجی بدرویش مرد که خوردش نبودی بجز کارکرد. فردوسی. میانه گزین در همه کارکرد به پیوستگی هم به ننگ و نبرد. فردوسی. چه جوئیم از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. میان سنگ یکی کنده کنده کرد حصار نه ز آن عمل که بود کارکردهای بشر. فرخی. و از آنجا به مغرب شد (گرشاسب) و کارکردها بسیار کرد. (تاریخ سیستان). کجا این چنین زور و این کارکرد چه داریم ما خویشتن را بمرد. (گرشاسبنامه ص 119). کیست مر این قبه را محرک اول چیست از این کارکرد بهره و حاصل. ناصرخسرو. گر بخروار بشنوند سخن بگه کارکرد خروارند. ناصرخسرو. این حکم در این کارکرد پیداست با آنکه رسول آمده ست و پیغام. ناصرخسرو. رستن بمال نیست به علم است کارکرد خیره بمال بسته دلی و به درهمی. ناصرخسرو. گیتی زکارکرد تو گوید همی خبر زیرا که دستبرد تو بیند همی عیان. مسعود. من شرح مدح شاه دهم در سخن همی نه کارکرد خویش همی بر بها کنم. مسعود. بکارکرد مرا با زمانه دفترهاست چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند. مسعود. ، صنعت. - کارکردها، صنایع: اندر وی (بلخ) بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجب و ویران گشته آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم)
ترتیب دادن امور: (مردی بود نام او سوفرای... فیروز را بروی ایمنی بود و او را از سیستان طلب کرد بر همه مملکت خویش کدخدای کرد و گنج - خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه بوی سپرد تا کار همی برد) (تاریخ بلعمی)، بکار زدن استعمال کردن
ترتیب دادن امور: (مردی بود نام او سوفرای... فیروز را بروی ایمنی بود و او را از سیستان طلب کرد بر همه مملکت خویش کدخدای کرد و گنج - خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه بوی سپرد تا کار همی برد) (تاریخ بلعمی)، بکار زدن استعمال کردن
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
باز کرده گشوده: (هم بر ورق گذشته گیرش وا کرده و در نوشته گیرش) (نظامی)، سرپوش برداشته، گسترده (فرش و جز آن)، جدا کرده، فارغ کرده، چیده، بریده، دست خورده مقابل سر بسته
باز کرده گشوده: (هم بر ورق گذشته گیرش وا کرده و در نوشته گیرش) (نظامی)، سرپوش برداشته، گسترده (فرش و جز آن)، جدا کرده، فارغ کرده، چیده، بریده، دست خورده مقابل سر بسته
کار آزموده مجرب کار کشته: (ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان)، جنگ دیده جنگ آزموده: (بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار)، مستعمل کهنه
کار آزموده مجرب کار کشته: (ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان)، جنگ دیده جنگ آزموده: (بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار)، مستعمل کهنه