جدول جو
جدول جو

معنی کار کرده

کار کرده
کار آزموده مجرب کار کشته: (ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان)، جنگ دیده جنگ آزموده: (بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار)، مستعمل کهنه
تصویری از کار کرده
تصویر کار کرده
فرهنگ لغت هوشیار