معنی دیرکرده - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با دیرکرده
دورکرده
- دورکرده
- دفعکرده و روانه کرده و رانده. (ناظم الاطباء). مقصی. منأت. طرید. مطرود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دیرکرد
- دیرکرد
- دیر کردن، دیر شدن، در بانکداری عقب انداختن پرداخت وجه سند، تاخیر
فرهنگ فارسی عمید