- کارآور
- کاردان
معنی کارآور - جستجوی لغت در جدول جو
- کارآور
- کاردان، کارفرما
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مثمر، میوه آور، با ثمر
هر درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار، در بانکداری سرمایه ای که سود بدهد، پردوکتیف
کاردان، مطلع: (بشد دایه و خواند کار آوران مهندس تنی چند زیرک سران) (یوسف زلیخای قدیم)
اپراتور
دلخراش
معاون
صحنه جنگ
دولتمرد، عامل، دولتمرد
آکتیویتور
متذکر
چهار عنصر: آب باد خاک آتش
آنکه خبر از کسی یا جایی آورد، گل قاصد
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
غم انگیز تاثر انگیز
کارگر ماهر، صنعت کار، برای مثال بدانست کاریگر راست گوی / که عیب آورد مرد دانا بر اوی (فردوسی - ۸/۲۹۰)
عذرآورنده، بهانه آور
کارآموز، پیشه گر، صنعتگر
کسی که در حال یاد گرفتن کاری است، دانشجویی که برای کسب مهارت و تجربه در رشتۀ تحصیلی خود در جایی کار می کند، کسی که به دیگری چیزی می آموزد، تعلیم دهنده
آنکه از کسی یا جایی خبر می آورد
جنگ وجدال، پیکار، نبرد، برای مثال همی تا برآید به تدبیر کار / مدارای دشمن به از کارزار (سعدی۱ - ۷۳) ، میدان جنگ
دادآورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد
آنکه کسی یا چیزی را به یاد کسی بیاورد، یادآورنده
دایرۀ حسابداری در تجارتخانه، کارخانه یا شرکت دیگر
پرزور، قوی، کسی که با دیگری به زور و قهر رفتار کند
ویژگی غذایی که تولید نفخ می کند، بادآورنده، نفخ آور
مامور سیاسی که در سفارتخانه پس از سفیر کارهای سفارتخانه را اداره می کند، وزیر
حاکم، کارمند دولت
حاکم، کارمند دولت
نافع و سودمند جهت پیشرفت کار، شایسته و سزاوار برای کار
آنکه بکاری اشتغال دارد کار کن کارگر: (یکی کار ورز و دگر گرز دار سزا وار هر کس پدیدست کار)، دانشجوی پزشکی که امتحان مسابقه را گذرانده در بیمارستان بدستور سر پزشک کار میکند انترن