جدول جو
جدول جو

معنی بارآور

بارآور
هر درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار، در بانکداری سرمایه ای که سود بدهد، پردوکتیف
تصویری از بارآور
تصویر بارآور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بارآور

بارآور

بارآور
ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانۀ شهرستان سقز که در 12هزارگزی جنوب بانه و 2هزارگزی کوخه مامو واقعست و35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

بارآور

بارآور
برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. (ناظم الاطباء). باثمر: درختی بارآور. الحُبْله، درختان بارآور:
بره هست چندان که آید بکار
درختان بارآور سایه دار.
فردوسی.
سپهبدنژادی و گندآوری
رَزی دید در راه بارآوری.
فردوسی.
دوصد میل ره بیشه باشد فزون
درختان بارآور گونه گون.
اسدی (گرشاسب نامه).
ز ناگه بر مرغزاری رسید
درختان بارآور و سبز دید.
اسدی (گرشاسب نامه).
هوای خوش و بیشه های فراخ
درختان بارآور سبزشاخ.
نظامی.
و درخت آن بقوت تر و بانشاطتر و بارآورتر. (فلاحت نامه).
لغت نامه دهخدا

بارآور

بارآور
بارور، ثمردار، مثمر، میوه دار، میوه دهنده، آبستن، باردار، حامله
متضاد: بی بر، سترون، عقیم، مفید، سودبخش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بادآور

بادآور
ویژگی غذایی که تولید نفخ می کند، بادآورنده، نفخ آور
بادآور
فرهنگ فارسی عمید