کارزار کارزار جنگ وجدال، پیکار، نبرد، برای مِثال همی تا برآید به تدبیر کار / مدارای دشمن بِه از کارزار (سعدی۱ - ۷۳)، میدان جنگ فرهنگ فارسی عمید
کاردار کاردار مامور سیاسی که در سفارتخانه پس از سفیر کارهای سفارتخانه را اداره می کند، وزیرحاکم، کارمند دولت فرهنگ فارسی عمید