- پلغنده
- پرونده بقچه رزمه
معنی پلغنده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جامه دان، بقچه، بسته
مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند
پرونده
آنکه پلکد
برجسته و از حد طبیعی بیرون آمده (اکثر در چشم متداول است) بیرون جسته مایل بسوی بیرون حافظ
برجسته، برآمده، بیرون جسته
پرونده، بستۀ قماش، صره، کیسۀ پول
ویژگی چیزهایی که روی هم نهاده شده است، توده شده، بلغنده، بلغد، بلغده،
بسته، بستۀ قماش، بقچه، رزمه،برای مثال راه باید برید و رنج کشید / کیسه باید گشاد و بلغنده (سوزنی - ۸۷)
لنگۀ بار
بسته، بستۀ قماش، بقچه، رزمه،
لنگۀ بار
پنبه برزده که به جهت رشتن گلوله کرده باشند: در میانشان نجیب منده من همچو در بند خار گلغنده. (سوزنی در هجو نجیب منده)، سست کاهل
تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد پوسیده و در هم شده: مرغ بیضه را پلغده کرد (یعنی گنده کرد و بچه نیاورد)
گندیده، تخم مرغ یا میوه که درون آن فاسد و گندیده شده باشد
خشمگین غضبناک غضبان خشم آلود آشفته و به خشم آمده ارغند
بسیار مبرم و تن پرور و بی قید
آنکه در حلق فرو کند غذا را
پنبه حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند پنبه زده شده غند غنده
پایدار، بادوام، ابدی
پراکنده، افشاننده
اسم پالیدن، صاف کننده تصفیه کننده
فشار داده شده عصاره گرفته
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)
سخت خندان
پراندوه
سئوال کننده، مستفهم
پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن پیچند، یا نوشته ها و اسناد را، جمع آوری و هر کدام را به یک موضوع داخل پوشه گذارند
اسم پژردن، آنکه پرستاری کند
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
آنکه بپوسد
آنچه بپژمرد پژمرده. پژمرنده، آنچه بپژمرد