جدول جو
جدول جو

معنی پلغده

پلغده
گندیده، تخم مرغ یا میوه که درون آن فاسد و گندیده شده باشد
تصویری از پلغده
تصویر پلغده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پلغده

پلغده

پلغده
تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد پوسیده و در هم شده: مرغ بیضه را پلغده کرد (یعنی گنده کرد و بچه نیاورد)
فرهنگ لغت هوشیار

پلغده

پلغده
تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد. (برهان قاطع). و گویند مرغ بیضه ای را پلغده کرد، یعنی گنده کرد و بچه نیاورد. پوسیده و درهم شده. (فرهنگ رشیدی) :
دو خایه گنده پلغده شده هم اندر وقت
شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده.
سوزنی.
غَرقلَه، پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پلغیده

پلغیده
برجسته و از حد طبیعی بیرون آمده (اکثر در چشم متداول است) بیرون جسته مایل بسوی بیرون حافظ
فرهنگ لغت هوشیار