- پرزیدنت
- رئیس جمهور
معنی پرزیدنت - جستجوی لغت در جدول جو
- پرزیدنت ((پِ دِ))
- رییس جمهور
- پرزیدنت
- رئیس جمهور، رئیس قوۀ مجریه در کشورهای جمهوری که مدت زمامداری و حدود اختیارات آن در کشورهای مختلف متفاوت است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یق ارزیدن شایسته ارزش
در خور پرسیدن لایق پرسیدن محتاج پرسیدن محتاج سوال
ارتعاش
ریاضت
قیمت کردن، بها داشتن
مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن
تفتیش کردن
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
بد حال شدن تهیدست شدن، مضطرب گشتن، بیخود گشتن، پریشان کردن
پرسش کردن سوال کردن استفهام، پژوهش کردن از حال کسی احوالپرسی کردن احوال پرسیدن جویای حال شدن از سلامت حال کسی آگاهی خواستن تفقد کردن تفقد، دستوری طلبیدن اجازه خواستن، عیادت کردن عیادت، باز خواست مواخذه گرفتن بر، جواب سلام دادن، یا از خر پرسیدن که شنبه کی است. یا پرسیدن از چیزی یا کسی. پژوهش کردن آگاهی خواستن جویاشدن استعلام استخبار تحقیق کردن یا مپرس، که مپرس، نظیر: که مگو دیگر نگو. یا نگو نپرس
پرضرر
که پریدن بتواند قابل پریدن، که قابل پریدن باشد پر شدنی انباشتنی
قابل پختن که پختن او ضرور است
عذر آوردن ومعذرت خواستن
جنبیدن، تکان خوردن، لرز کردن
شکوه کردن، زاری کردن، توبه کردن
پوزش کردن، عذر آوردن، معذرت خواستن
آنچه یا آنکه ضرر بسیار دارد، پرضرر
کاری را پیاپی کردن، مواظبت و مداومت در کاری کردن
پرسش کردن، سؤال کردن، جویا شدن از حال کسی، خبر گرفتن
ارزش داشتن، قیمت داشتن، بها داشتن، برای مثال به نزد کهان و به نزد مهان / به آزار موری نیرزد جهان (فردوسی۲ - ۲۹۱) ، دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی / زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی (سعدی۲ - ۶۷۹) برابر بودن بهای چیزی با پولی که در ازای آن داده می شود، سزاوار بودن، لایق بودن، شایستن
پرچ کردن، کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد
تکان خوردن
با بلاهای عشق ورزش کن، خویشتن را بلند ارزش کن، (اوحدی)، اجراکردن تمرینهی بدنی بمنظور تکیمل قوای جسمی و روحی بطور مرتب. ورزید ورزد خواهد ورزید بورز ورزنده ورزا ورزیده (ورزش) کارکردن، پیاپی انجام دادن: بیا با مامورز این کینه زاری که حق صحبت دیرینه داری. (حافظ)، ممارست کردن، کوشیدن، حاصل کردن اندوختن، زراعت کردن