معنی مرزیدن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مرزیدن
مرزیدن
- مرزیدن
- نزدیکی کردن. مقارنه یافتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مُرز شود
لغت نامه دهخدا
مرزیدن
- مرزیدن
- لحنی در ورزیدن. مشت و مال دادن چنانکه خمیر را. مالیدن. مالش دادن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مُرز و نیز رجوع به مَرزه به معنی ماله شود
لغت نامه دهخدا
آمرزیدن
- آمرزیدن
- بخشودن خدا گناه بنده را (مخصوصا پس از مرگ) غفران مغفرت
فرهنگ لغت هوشیار
برزیدن
- برزیدن
- مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار