جدول جو
جدول جو

معنی رزیدنت

رزیدنت((رِ دِ))
پزشکی که مشغول گذراندن دوره تخصصی است، دستیار
تصویری از رزیدنت
تصویر رزیدنت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رزیدنت

پرزیدنت

پرزیدنت
رئیس جمهور، رئیس قوۀ مجریه در کشورهای جمهوری که مدت زمامداری و حدود اختیارات آن در کشورهای مختلف متفاوت است
پرزیدنت
فرهنگ فارسی عمید

رزیدن

رزیدن
رنگ کردن جامه و پارچه، رنگ کردن، رنگرزی کردن، برای مِثال بِه ار در خُم می فروشی خزم / چو می جامه ای را به خون می رزم (نظامی۶ - ۱۱۶۶)، برآن کس که جانش به آهن گزم / بسی جامه ها در سکاهن رزم (نظامی۵ - ۷۹۶)
رزیدن
فرهنگ فارسی عمید

رزیدن

رزیدن
رنگ کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ خطی) (از غیاث اللغات) (از انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (فرهنگ اوبهی). رنگرزی کردن. (یادداشت مؤلف) : آفتابت طباخی می کند و ماهت صباغی می کند، این می پزد و آن می رزد تا کار تو ببرگ و مهیا باشد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 313).
بدو داد جامه که ای رنگرز
تو این را به رنگ رخ من برز.
وطواط.
سر انگشت می رزد بی بی
بر من انگشت می گزد بی بی
از پی یک نشان دوم جامه
لاجوردی همی رزد بی بی.
خاقانی.
بر آنکس که جانش به آهن گزم
بسی جامه ها در سکاهن رزم.
نظامی (از آنندراج).
فلکها که چون لاجوردی خزند
همه جامۀ لاجوردی رزند.
نظامی.
به ار در خم می فروشد خزم
چو می جامه ای را به خون می رزم.
نظامی.
هر نگاری که زر بود بدنش
لاجوردی رزند پیرهنش.
نظامی.
چون مگس بر سیه سپید خزند
هر دو را رنگ بر خلاف رزند.
نظامی.
جامه گه ازرق کنی گاهی سیاه
جامه خود دانی تو مردم را مرز.
اوحدی.
- ازرق رز، کبودرنگ:
پر ازمیوه و سایه ور چون رزند
نه چون ما سیه کار و ازرق رزند.
(بوستان).
- رنگرز، صباغ. که رنگ کند. که رنگ کاری پیشه سازد. که صباغی حرفه کند:
بدو داد جامه که ای رنگرز
تو این را برنگ رخ من برز.
وطواط.
، حنا بستن خصوصاً. و رجوع به رنگرز شود. (لغت محلی شوشتر) ، لکه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا