جدول جو
جدول جو

معنی پتنه - جستجوی لغت در جدول جو

پتنه
پونه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتنه
تصویر آتنه
(دخترانه)
آتنا، در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
(دخترانه)
شورش، طغیان، مفتون، عاشق، دلداده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پونه
تصویر پونه
(دخترانه)
گیاهی معطر از خانواده نعناع که در کنار جویها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پینه
تصویر پینه
تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند، وصله، آن قسمت از پوست، به ویژه در کف دست و پا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد، ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار
پینه بستن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار
پینه زدن: پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
پینه کردن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پایه، پله، زینه، پلۀ نردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
فساد، تباهی، شورش، آشوب، شلوغی، محنت، عذاب، آزمایش، ابتلا، کفر، گمراهی، ضلالت، گمراه کردن، وسوسه کردن
کنایه از مفتون، عاشق، برای مثال فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر / قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر (سعدی۲ - ۴۵۷) فتنه جو، آشوبگر، برای مثال چشمان تو سحر اولین اند / تو فتنۀ آخرالزمانی (سعدی۲ - ۵۹۲)
فتنه انگیختن (انداختن، افکندن): برپا کردن آشوب
فتنه شدن: مفتون شدن، فریفته شدن، شیفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ختنه
تصویر ختنه
بریدن پوست یا غلاف سر آلت تناسلی مرد، بنابر رسم اسلام و یهودیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
چاق، فربه، کوتاه قد، برای مثال آن دختر پکنه عصمه الدین / سرمایۀ زهد و نیک نامی ست (انوری - مجمع الفرس - پکنه)
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی خوش بو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگ هایی شبیه برگ نعناع اما کوچک تر که بیشتر در کنار جوی ها می روید و خام خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پانه
تصویر پانه
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز، براز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهنه
تصویر پهنه
پهنا، گشادگی، وسعت، عرصه، میدان، نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گوی بازی می کرده اند، برای مثال نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب / تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی - لغت نامه - پهنه باختن)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ نَ / نِ)
پله و پایه و زینۀ نردبان را گویند. (برهان قاطع) :
پغنۀ بام دولتت باشد
این چهار آخشیج و هفت فلک.
شهاب الدین (از فرهنگ جهانگیری) (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
مردم فربه کوتاه بالا را گویند. (برهان قاطع). کوتاه قد و کلفت و سروته یکی. در تداول عوام تاپو. خپله:
آن دختر پکنه عصمت الدین
سرمایۀ زهد و نیک نامی است.
انوری (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
ناحیتی در قضای بایبورد ارزروم و آن دارای 22 قریه است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
پودنه. پودینه. فودنج. غاغ. حبق. سنبهاری. (برهان). جلنجوجه. (برهان). جلنجویه. سعترالفرس. نعناع. نمام. حبق التمساح. نعنعالماء. فوتنج نهری. حبق الماء. غلیجن. رافونه. غاغه. راقونه. (برهان). فوتنج. پودن (در تداول مردم شیراز). پونا (در تداول مردم قزوین). پوینه (در تداول عامه) ، پونۀ جویباری. پودنۀ لب جوی. حبق الماء. آنکه امروز پونه گویند به اطلاق.
- امثال:
مار از پونه بدش می آید در لانه اش سبز میشود. رجوع به پودنه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پینه
تصویر پینه
وصله، رقعه، پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پله نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
چاق و کوتاه قد، کوتاه قد و کلفت وسر و ته یکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
آزمودن، اختلاف کردن مردم در رای و تدبیر
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین و پنجه مانند که بدان خرمن باد دهند، سینی چوبی برای پاک کردن و افشاندن غله چچ پتنی
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که نجاران در شکاف چوب دیگر نهند تا آسان بشکافد و کفشگران در فاصله قالب و کفش میگذارند فانه پهانه فهانه پغار اسکنه گوه، چوبی که زیر ستون گذارند تا رایت ایستد، چوبی که پشت در اندازند تا باز نشود چوبکی که بر یک طرف آن سوراخی باشد و میخی باریک در آن کنند چنانکه آن چوب باسانی حرکت کند و آن طرف که سوراخ دارد در دیوار استوار کنند و چون خواهند که در خانه بسته شود آنرا به پشت در باز افکنند و آنرا چلمرد خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختنه
تصویر ختنه
بریدن سر آلت تناسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پونه
تصویر پونه
گیاهی خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهنه
تصویر پهنه
عرصه، میدان، ساحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
((فِ تْ نِ))
اختلاف رأی و نظر داشتن، گناه ورزی، آشوب، عذاب، رنج، گناه، ستیزه، خلاف، شگفتی، دیوانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ختنه
تصویر ختنه
((خَ نِ))
بریدن غلاف سر آلت مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پینه
تصویر پینه
((نِ))
تکه پارچه ای که بر قسمت پاره شده جامه دوزند، پوست کلفت و ضخیم شده کف دست در اثر کار زیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پونه
تصویر پونه
((نِ))
پودنه، گیاهی است خوشبو با ساقه بسیار کوتاه دارای برگ هایی مانند برگ نعناع، در کنار نهرها می روید و خوردنی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهنه
تصویر پهنه
((پَ نِ))
ساحت، میدان، وسعت، نوعی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
((پَ نِ))
پله و پایه، زینه نردبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پکنه
تصویر پکنه
((پَ نَ یا نِ))
مردم فربه کوتاه بالا، خپله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پانه
تصویر پانه
((نِ))
چوبی که برای شکافتن چوب دیگر لای آن می گذارند، چوبی که پشت در بیندازند، چوبی که داخل قالب کفش می گذارند، چوبی که زیر ستون قرار می دهند، فهانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهنه
تصویر پهنه
عرصه، عرش، وسعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
آشوب
فرهنگ واژه فارسی سره