معنی پکنه - فرهنگ فارسی معین
معنی پکنه
پکنه((پَ نَ یا نِ))
مردم فربه کوتاه بالا، خپله
تصویر پکنه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پکنه
پکنه
پکنه
چاق، فربه، کوتاه قد، برای مِثال آن دختر پکنه عصمه الدین / سرمایۀ زهد و نیک نامی ست (انوری - مجمع الفرس - پکنه)
فرهنگ فارسی عمید
پکنه
پکنه
مردم فربه کوتاه بالا را گویند. (برهان قاطع). کوتاه قد و کلفت و سروته یکی. در تداول عوام تاپو. خپله: آن دختر پکنه عصمت الدین سرمایۀ زهد و نیک نامی است. انوری (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
آکنه
آکنه
آنچه از پشم و پنبه و لاس و پر جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهانین و مانند آن کنند حشو آکین
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.