معنی پونه - فرهنگ فارسی معین
معنی پونه
- پونه((نِ))
- پودنه، گیاهی است خوشبو با ساقه بسیار کوتاه دارای برگ هایی مانند برگ نعناع، در کنار نهرها می روید و خوردنی است
تصویر پونه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پونه
پونه
- پونه
- گیاهی خوش بو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگ هایی شبیه برگ نعناع اما کوچک تر که بیشتر در کنار جوی ها می روید و خام خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
پونه
- پونه
- پودنه. پودینه. فودنج. غاغ. حبق. سنبهاری. (برهان). جلنجوجه. (برهان). جلنجویه. سعترالفرس. نعناع. نمام. حبق التمساح. نعنعالماء. فوتنج نهری. حبق الماء. غلیجن. رافونه. غاغه. راقونه. (برهان). فوتنج. پودن (در تداول مردم شیراز). پونا (در تداول مردم قزوین). پویْنَه (در تداول عامه) ، پونۀ جویباری. پودنۀ لب جوی. حبق الماء. آنکه امروز پونه گویند به اطلاق.
- امثال:
مار از پونه بدش می آید درِ لانه اش سبز میشود. رجوع به پودنه شود
لغت نامه دهخدا