- پاسبک
- مبارک قدم کسی که قدمش مبارک است مقابل پاسنگین، جلف بی وقار
معنی پاسبک - جستجوی لغت در جدول جو
- پاسبک ((سَ بُ))
- خوش قدم، جلف، بی وقار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میانجی، دلال، شوم قدم
دلال، میانجی
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامبارک، شنار، منحوس، نحس، مشوم، تخجّم، سبز قدم، نامیمون، مرخشه، بدقدم، بدشگون، میشوم، نافرّخ، بدیمن، سیاه دست، بداغر، سبز پا، مشئوم، خشک پی، شمال
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامبارک، شنار، منحوس، نحس، مشوم، تخجّم، سبز قدم، نامیمون، مرخشه، بدقدم، بدشگون، میشوم، نافرّخ، بدیمن، سیاه دست، بداغر، سبز پا، مشئوم، خشک پی، شمال
پره و دندانه کلید
خمیازه دهان دره فاژ فاژه آسا خامیاز پاشک
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
آبشار، آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد، در ورزش در والیبال، تنیس و پینگ پنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ