جدول جو
جدول جو

معنی پاسبک - جستجوی لغت در جدول جو

پاسبک
(سَ بُ)
مبارک قدم. مقابل پاسنگین، جلف. بی وقار
لغت نامه دهخدا
پاسبک
مبارک قدم کسی که قدمش مبارک است مقابل پاسنگین، جلف بی وقار
تصویری از پاسبک
تصویر پاسبک
فرهنگ لغت هوشیار
پاسبک
((سَ بُ))
خوش قدم، جلف، بی وقار
تصویری از پاسبک
تصویر پاسبک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاساک
تصویر پاساک
(پسرانه)
نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسبک
تصویر اسبک
آبشار، آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد، در ورزش در والیبال، تنیس و پینگ پنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسبز
تصویر پاسبز
دلال، میانجی
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامبارک، شنار، منحوس، نحس، مشوم، تخجّم، سبز قدم، نامیمون، مرخشه، بدقدم، بدشگون، میشوم، نافرّخ، بدیمن، سیاه دست، بداغر، سبز پا، مشئوم، خشک پی، شمال
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سُ)
خمیازه. دهن دره. دهان دره. (برهان). فاژ. فاژه. آسا. اسا. خامیاز. خامیازه. تثاوب ثوباء. رجوع به آسا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
پره. دندانه (در کلید)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
میانجی و دلال، شوم قدم. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
شهرکی بشمال شرقی طبس، هفت بار. (مؤید الفضلاء). طاف بالبیت اسبوعاً، هفت بار بر گرد خانه گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
خمیازه دهان دره فاژ فاژه آسا خامیاز پاشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبک
تصویر اسبک
پره و دندانه کلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسبز
تصویر پاسبز
میانجی، دلال، شوم قدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبک
تصویر اسبک
((اَ بَ))
پره و دندانه کلید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
((سَ یا سُ))
خمیازه، دهان دره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسبز
تصویر پاسبز
((سَ))
واسطه، دلال، بدقدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسبک کردن
تصویر پاسبک کردن
((~. کَ دَ))
زایمان کردن، زاییدن
فرهنگ فارسی معین
سفیدک، به لکه ی سفید داخل قرنیه چشم و یا روی ناخن گفته می.، ماهی سوف، به افراد سفید پوست نیز اطلاق می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
پاس کوچک، گوه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی