معنی پاساک
- پاساک(پسرانه)
- نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی
واژههای مرتبط با پاساک
پاساژ
- پاساژ
- تیمچه
پاسبک
- پاسبک
- مبارک قدم کسی که قدمش مبارک است مقابل پاسنگین، جلف بی وقار
پاساژ
- پاساژ
- گذرگاه، بازارچه
پاسار
- پاسار
- پامال، لگد
پاسار
- پاسار
- لگد، پامال، پاسپار، تختۀ کلفت که نجار در بالا، پایین و وسط در به طور افقی کار می گذارد و تخته های نازک میانۀ در را به آن ها وصل می کند
پاسار کردن: پامال کردن، لگدکوب کردن
پاساژ
- پاساژ
- مکان وسیع سرپوشیده ای که در دو طرف یا گرداگرد آن مغازه، کارگاه یا دفتر کار وجود دارد
پاسبک
- پاسبک
- خوش قدم، جلف، بی وقار
پاساژ
- پاساژ
- معبر، گذرگاه، بازار سرپوشیده که دو طرف آن مغازه وجود دارد
پاسار
- پاسار
- لگد، تیپا، کلاف افقی چارچوب در و پنجره
