معنی پاسبز پاسبز دلال، میانجیشوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامبارک، شنار، منحوس، نحس، مشوم، تخجّم، سبز قدم، نامیمون، مرخشه، بدقدم، بدشگون، میشوم، نافرّخ، بدیمن، سیاه دست، بداغر، سبز پا، مشئوم، خشک پی، شمال تصویر پاسبز فرهنگ فارسی عمید
پاسوز پاسوز در تداول عامیانه، عاشق شیفته، - پاسوز کسی شدن، زیان بردن بعلت دوستی و محبت با کسی لغت نامه دهخدا