جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اسبک

اسبک

اسبک
آبشار، آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد، در ورزش در والیبال، تنیس و پینگ پنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ
اسبک
فرهنگ فارسی عمید

اسبک

اسبک
شهرکی بشمال شرقی طبس، هفت بار. (مؤید الفضلاء). طاف بالبیت اسبوعاً، هفت بار بر گرد خانه گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اسبک

اسبک
سفیدک، به لکه ی سفید داخل قرنیه چشم و یا روی ناخن گفته می.، ماهی سوف، به افراد سفید پوست نیز اطلاق می شود
فرهنگ گویش مازندرانی

اسپک

اسپک
اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی میسازند، فرس یکی از اندامهای اسطرلاب (التفهیم بیرونی)، خیمه بزرگ چادر کلان. یا اسپک بازی. اسب چوبین و گلین که کودکان برای بازی میسازند
فرهنگ لغت هوشیار

اسبل

اسبل
پارسی است اسپرز (طحال) دراز بروت سپرز اسپرز طحال، ورم بزرگی که در پهلو پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار

اسبق

اسبق
پیش تر، پیشرو تر پیش تر جلوتر سابق تر سبقت گیرنده تر پیش تر از پیش از پیش پیشتر، پیشروتر
فرهنگ لغت هوشیار

اسبر

اسبر
نام درختی در جنگلهای ایران که چوب آنرا زغال کنند و برگش را برای پوشش بامها بکار برند و میوه اش برای تغذیه گاوها است
فرهنگ لغت هوشیار