جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، شباویز، کنگر، بیغوش، کلک، هامه، مرغ شب آویز، مرغ بهمن، بوم، مرغ حق، کوچ، کوکن، بوف، چغو، مرغ شباویز، چوگک، کول، کلیک، پسک، آکو، بایقوش، پشک، اشوزشت، پش، پژ
جُغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، شَباویز، کُنگُر، بَیغوش، کَلِک، هامِه، مُرغ شَب آویز، مُرغ بَهمَن، بوم، مُرغ حَق، کوچ، کوکَن، بوف، چَغو، مُرغ شَباویز، چوگَک، کول، کَلیک، پَسَک، آکو، بایقوش، پَشک، اَشوزُشت، پُش، پُژ
آنچه کسی از ثروت خود جدا می کند که در کارهای عام المنفعه از آن استفاده می کنند، اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن، حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین می کند، ایستادن
آنچه کسی از ثروت خود جدا می کند که در کارهای عام المنفعه از آن استفاده می کنند، اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن، حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین می کند، ایستادن
بازعهد بستن و تیمار داشتن. یقال: هو یتوکف لهم، ای یتعدهم و ینظر فی امورهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چشم داشتن خیر ونیکوئی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را و متعرض شدن تا وقتی که ملاقات گردد. یقال: توکف لفلان، ای تعرض حتی لقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). تقول:مازلت اتوکفه حتی لقیته. (اقرب الموارد) ، چکه کردن سقف خانه از باران. رجوع به توکاف شود، تتبع کردن اثر. (از اقرب الموارد)
بازعهد بستن و تیمار داشتن. یقال: هو یتوکف لهم، ای یتعدهم و ینظر فی امورهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چشم داشتن خیر ونیکوئی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را و متعرض شدن تا وقتی که ملاقات گردد. یقال: توکف لفلان، ای تعرض حتی لقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). تقول:مازلت اتوکفه ُ حتی لقیته. (اقرب الموارد) ، چکه کردن سقف خانه از باران. رجوع به توکاف شود، تتبع کردن اثر. (از اقرب الموارد)
زاب فروزه، ستودن زاییدن صفت کردن و ستودن چیزی را، شرح دادن، توصیف چیزی: (اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد) یا وصف تمام گفت
زاب فروزه، ستودن زاییدن صفت کردن و ستودن چیزی را، شرح دادن، توصیف چیزی: (اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد) یا وصف تمام گفت
نهادک ورستاد، ایستدگی ایست ایستادن اقامت کردن، ساکن بودن اقامت دادن، حبس کردن ملک یا مستغلی در راه خدا، اقامت، توقف ایست: (چون در وقف خواهند که یاء متکلم را چون مالی و سلطانی متحرک گردانند ها (ئی) بدان الحاق کنند تا دلیل فتحه ما قبل خویش باشد و محل وقف متکلم گردد) -6 زمین ملک یا مستغلی که برای مقصو معینی درراه خدا اختصاص دهند. توضیح وقف عبارتست ازاین که عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود: (توانگران را وقف است و نذر و مهمانی زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی) (گلستان) یا وقف اموات. وقفی است که مقصود از آن کارهایی نظیر روضه خوانی برای مردگان و غیره است. یا وقف خاص. وقفی است که مختص دسته ای معین و خاص باشد مانند: قف بر اولاد با بر افراد وطبقه ای خاص ازمردم. یاوقف عام. وقفی است که مقصود از آن امور خیریه است ومخصوص دسته وطبقه ای معین نیست مانند: وقف بر فقرا و بر طلاب و مدارس و مساجد مقابل وقف خاص. یا غبطه وقف. متولیان و ادارات اوقاف موظف هستندکه همواره نسبت بموقوفات چنان عمل کنند که عمران و آبادی و ازدیاد در آمد آنها مقدم بر هر چیزی باشد این منظور را (غبطه وقف) میگویند. یا وقف بودن کسی یا چیزی کی یا چیزی را. مختص آن بودن منحصر بوی بودن: یکی آهم کزین آهم بسوز دشت خرگاهم یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکر خارا. (دیوان کبیر) یا وقف غفران: (هست منقول از رسول انام سید انبیا علیه السلام) (وقف غفران ده است در قرآن گر بدانی شوی زاهل کلام) (اولیا) دان به مایده اول (بسمعون) دان به سوره انعام) (فاسقا) نیز (یستون) ز عقب هر دو در سجده یافته اند نظام) (پنج دیگر به سوره یس اول (آثار هم) بخوان بدوام) (ثانیش (العباد) و (فرقدنا) ثالث و رابعش کنم اعلام) (ا عبدونی) و (مثلهم) خامس (ملک یقبضن) عاشرا اتمام) (چون رسول خدا چنین فرمود باد بر روح او درود وسلام) (شرح نصاب)، درنگ کردن برکلمه ای هنگام قراء ت قرآن یعنی وصل نکردن آن کلمه را به کمله بعدی و وقف در تجوید بنابر آنچه سجاوندی گفته شش است: وقف لازم در قرآن و علامت (م) است و معنی وقت لازم آنست که اگر خواننده به وصل خواند در معنی تغییری رخ دهد، وقف مطلق و علامت آن (ط) است و وقف بر کلمه و ابتدا از کلمه بعد مطلقا نزد همه ائمه قراء ت جایزاست، وقف جایزوعلامت آن (ج) است و معنی آن این است که وصل کلمه به مابعد هم جایزاست، وقف مجونز و علامت آن (ز) یعنی اصل وصل است ولی وقف نیزجایزاست، وقف مرخص وعلامت آن (ص) است یعنی در وقف رخصتی است بخاطر طول کلام، (لا) علامت آنست که وقف بر کلمه جایز نیست، دسته عاجین: (مگر لفظ وقف هم بر سبیل ایهام آورده باشد که وقف در لغت عرب دستینه عاجین باشد)
نهادک ورستاد، ایستدگی ایست ایستادن اقامت کردن، ساکن بودن اقامت دادن، حبس کردن ملک یا مستغلی در راه خدا، اقامت، توقف ایست: (چون در وقف خواهند که یاء متکلم را چون مالی و سلطانی متحرک گردانند ها (ئی) بدان الحاق کنند تا دلیل فتحه ما قبل خویش باشد و محل وقف متکلم گردد) -6 زمین ملک یا مستغلی که برای مقصو معینی درراه خدا اختصاص دهند. توضیح وقف عبارتست ازاین که عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود: (توانگران را وقف است و نذر و مهمانی زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی) (گلستان) یا وقف اموات. وقفی است که مقصود از آن کارهایی نظیر روضه خوانی برای مردگان و غیره است. یا وقف خاص. وقفی است که مختص دسته ای معین و خاص باشد مانند: قف بر اولاد با بر افراد وطبقه ای خاص ازمردم. یاوقف عام. وقفی است که مقصود از آن امور خیریه است ومخصوص دسته وطبقه ای معین نیست مانند: وقف بر فقرا و بر طلاب و مدارس و مساجد مقابل وقف خاص. یا غبطه وقف. متولیان و ادارات اوقاف موظف هستندکه همواره نسبت بموقوفات چنان عمل کنند که عمران و آبادی و ازدیاد در آمد آنها مقدم بر هر چیزی باشد این منظور را (غبطه وقف) میگویند. یا وقف بودن کسی یا چیزی کی یا چیزی را. مختص آن بودن منحصر بوی بودن: یکی آهم کزین آهم بسوز دشت خرگاهم یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکر خارا. (دیوان کبیر) یا وقف غفران: (هست منقول از رسول انام سید انبیا علیه السلام) (وقف غفران ده است در قرآن گر بدانی شوی زاهل کلام) (اولیا) دان به مایده اول (بسمعون) دان به سوره انعام) (فاسقا) نیز (یستون) ز عقب هر دو در سجده یافته اند نظام) (پنج دیگر به سوره یس اول (آثار هم) بخوان بدوام) (ثانیش (العباد) و (فرقدنا) ثالث و رابعش کنم اعلام) (ا عبدونی) و (مثلهم) خامس (ملک یقبضن) عاشرا اتمام) (چون رسول خدا چنین فرمود باد بر روح او درود وسلام) (شرح نصاب)، درنگ کردن برکلمه ای هنگام قراء ت قرآن یعنی وصل نکردن آن کلمه را به کمله بعدی و وقف در تجوید بنابر آنچه سجاوندی گفته شش است: وقف لازم در قرآن و علامت (م) است و معنی وقت لازم آنست که اگر خواننده به وصل خواند در معنی تغییری رخ دهد، وقف مطلق و علامت آن (ط) است و وقف بر کلمه و ابتدا از کلمه بعد مطلقا نزد همه ائمه قراء ت جایزاست، وقف جایزوعلامت آن (ج) است و معنی آن این است که وصل کلمه به مابعد هم جایزاست، وقف مجونز و علامت آن (ز) یعنی اصل وصل است ولی وقف نیزجایزاست، وقف مرخص وعلامت آن (ص) است یعنی در وقف رخصتی است بخاطر طول کلام، (لا) علامت آنست که وقف بر کلمه جایز نیست، دسته عاجین: (مگر لفظ وقف هم بر سبیل ایهام آورده باشد که وقف در لغت عرب دستینه عاجین باشد)