بازعهد بستن و تیمار داشتن. یقال: هو یتوکف لهم، ای یتعدهم و ینظر فی امورهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چشم داشتن خیر ونیکوئی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را و متعرض شدن تا وقتی که ملاقات گردد. یقال: توکف لفلان، ای تعرض حتی لقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). تقول:مازلت اتوکفه حتی لقیته. (اقرب الموارد) ، چکه کردن سقف خانه از باران. رجوع به توکاف شود، تتبع کردن اثر. (از اقرب الموارد)