- وقاح
- بی شرم: زن یا مرد، سم سخت
معنی وقاح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی شرمی
بی ادبی و گستاخی بی شرمی، بی حیایی
وقاحت در فارسی سمسول بی شرمی، شوخ گرفتن سم
بی حیابودن بی شرم بودن، بی حیایی بی شرمی: (ازوفات عطا بن یعقوب تازه ترشد وقاحت عالم) (مسعود سعد)
گستاخ، بی شرم
کبر از گیاهان
بارور شدن، آبستن شدن، داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم، گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور می کنند
هم بستر شدن، مجامعت، جماع
بی شرم، شوخ چشم، بی حیا، پررو و گستاخ، زشت، ناپسند
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
حالت فرد بامتانت و سنگین، آرامی، آهستگی، شکوه و جلال، عظمت
حمایل، پارچۀ رنگین و مرصع که به شانه و پهلو حمایل می کردند
شکوفه هر گیاهی
نطفه را به ماده داخل کردن
گوارا، ناب
دریده پرور بی شرم بی شرم بی حیا پررو
تازیانه، وسه وسه چوبدستی (عصا)، شمشیر، رسن ریسمان
همدوشی همکاری هم پشتی: در کار یا در پیکار، ایستادگی، خواستاری
در افتادن با یکدیگر، گادن گاییدن مجامعت کردن، مجامعت آمیزش
گردن شکن، جنگجو
زیور هنگ (برهان در لغت فرس برابر با نگه داشتن و تیمار بردن آمده) آهستگی آرامیدگی گرانسنگی شکیبایی بزرگواری آهسته وبردبارگردیدن، آهستگی و بردباری حلیم: (الماخوبیش آنکه مردم را لباس وقار و آرام دهد) یا اهل وقار. باوقار. یا با وقار. یا بی وقار. بی تمکین سبک بی ثبات
روشنبین تیز هوش تیز خاطر روشن ضمیر: (طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت)
سپید رنگ، زیبا روی، خندان خنده رو، روز بسیار واضح بسیار آشکار، مرد سپید و نیکو روی و خوش آب ورنگ
شمشیر، کمان دو شاویز بر دوشه دوالی پهن ومرصع بجواهر رنگارنگ که زنان آنرا از دوش تا بهنگام اندازند و یا دو رشته منظوم از مروارید و جواهر رنگارنگ که آنها را بر یکدیگر پیچیده حمایل کنند: (تاقلاده جید وجود اهل زمان و تمیمه و شاح عروسان دوران گردد) (وشاح انعام ایشان متحلی - بدان مقرون گردانیده شد)
زن پست فرومایه