معنی وضاح - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با وضاح
وضاح
- وضاح
- سپید رنگ، زیبا روی، خندان خنده رو، روز بسیار واضح بسیار آشکار، مرد سپید و نیکو روی و خوش آب ورنگ
فرهنگ لغت هوشیار
وضوح
- وضوح
- دقیق بودن و مشخص بودن جزئیات هر تصویر که نتیجه دقت زیاد در تراش عدسی، کیفیت خوب فیلم خام و امولسیون و دقیق بودن دانه بندی است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
وشاح
- وشاح
- حمایل، پارچۀ رنگین و مرصع که به شانه و پهلو حمایل می کردند
فرهنگ فارسی عمید