جدول جو
جدول جو

معنی فقاح

فقاح
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
تصویری از فقاح
تصویر فقاح
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فقاح

فقاح

فقاح
جَمعِ واژۀ فقحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فَقحَه شود
لغت نامه دهخدا

لقاح

لقاح
بارور شدن، آبستن شدن، داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم، گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور می کنند
لقاح
فرهنگ فارسی عمید

فقاع

فقاع
شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جو
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
فقاع
فرهنگ فارسی عمید