معنی فقاح فقاح شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو تصویر فقاح فرهنگ فارسی عمید
لقاح لقاح بارور شدن، آبستن شدن، داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم، گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور می کنند فرهنگ فارسی عمید
فقاع فقاع شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جوفقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن فرهنگ فارسی عمید