جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وقاد

وقاد

وقاد
روشنبین تیز هوش تیز خاطر روشن ضمیر: (طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت)
وقاد
فرهنگ لغت هوشیار

وقاد

وقاد
هیزم. (منتهی الارب). حطب. (ناظم الاطباء). آنچه به وسیلۀ آن آتش بگیرد از هیزم و غیره. (اقرب الموارد). آتش گیره
لغت نامه دهخدا

وقاد

وقاد
زیرک درگذرنده در امور و روشن خاطر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) : طبعی نقاد و ذهنی وقاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت. (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین) ، دل زود شادمان شونده و درگذرنده در امور و تیز. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فروزنده و بسیار افروخته شونده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (اقرب الموارد).
- کوکب وقاد، روشن و سخت افروخته. (المنجد) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا