جدول جو
جدول جو

معنی وقیح

وقیح
بی شرم، شوخ چشم، بی حیا، پررو و گستاخ، زشت، ناپسند
تصویری از وقیح
تصویر وقیح
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وقیح

وقیح

وقیح
رجل وقیح،الوجه) سخت روی یا کم شرم. (المنجد) (اقرب الموارد). بی شرم. (غیاث اللغات) (آنندراج). شوخ روی. (تاج المصادر بیهقی) :
هست چون قمری طناز و وقیح
هست چون طوطی غماز و نمیم.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 658).
آن خدایی که تو را بدبخت کرد
روی زشتت را وقیح و سخت کرد.
مولوی.
گر فسونی یاد داری از مسیح
کو لب و دندان عیسی ای وقیح.
مولوی
لغت نامه دهخدا

وقیح

وقیح
بی ادب، بی چشم ورو، بی حیا، بی شرم، پررو، دریده، شوخ، گستاخ، هتاک
متضاد: کم رو، محجوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد