جدول جو
جدول جو

معنی واپکیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واپکیدن
(طَ / طِ فُ بُ دَ)
پوشیدن دهن و یا صورت، انداختن چیزی از دهن، تف از دهن بیرون افتادن در وقت حرف زدن، بیهوده گفتن. (ناظم الاطباء) ، به دهن انداختن:
گرفته بکف واپکیده چنان
که بد دانه و کشته آندم نهان.
میرنظمی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 18)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وارهیدن
تصویر وارهیدن
آزاد شدن، خلاص شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والمیدن
تصویر والمیدن
لم دادن، دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
بازکشیدن، بیرون کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واپرسیدن
تصویر واپرسیدن
بازپرسیدن، بازپرسی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا کردن
تصویر وا کردن
باز کردن، گشودن، حل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باهکیدن
تصویر باهکیدن
شکنجه کردن، آزار کردن، کتک زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واهلیدن
تصویر واهلیدن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واکفیدن
تصویر واکفیدن
شکافته شدن، ترکیدن و باز شدن پوست میوه، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی۱ - ۳۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورپریدن
تصویر ورپریدن
به مرگ ناگهانی از دنیا رفتن، جوان مرگ شدن، بیشتر دربارۀ کودکان استعمال می شود
فرهنگ فارسی عمید
(طَ / طِ فُ خوَرْ /خُرْ دَ)
پوشیدن:
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی اندازم.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 211).
و رجوع به پوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(تِ حَ / حِ خوا / خا دَ)
خریداری کردن، بازخریدن. دوباره خریدن. (ناظم الاطباء) :
وآنکه خواهی از بلایش واخری
جان او را در تضرع آوری.
مولوی.
که نه مجنون است یاری چون برید
از کسی که جان او را واخرید.
مولوی.
تا مگر زین جنگ حقت واخرد
در جهان صلح یکرنگت برد.
مولوی.
گر چه چون نشفش کند تو قادری
کش از ایشان واستانی واخری.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 39).
افتداء، خویشتن را واخریدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَ شُ دَ)
بجایی درشدن.
- درهم واخزیدن، بهم چسبیدن:
هر دو درهم واخزیدند از نشاط
جان به جان پیوست آندم ز اختلاط.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نِ تَ)
شکنجه کردن. (برهان) (رشیدی). رجوع به پاهک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
شکنجه کردن. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عذاب کردن. آزار دادن. پاهکیدن
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ غُ چَ / چِ شُ دَ)
دوباره سؤال کردن، تفتیش کردن. (ناظم الاطباء) ، دریافت کردن. (آنندراج از فرهنگ فرنگ) ، بازپرسیدن. استفسار نمودن. (آنندراج) :
یکی ژند و است آر با برسمت
بگو پاسخ از هرچه واپرسمت.
فردوسی.
صبح شد هدهد جاسوس کز او واپرسند
کوس شد طوطی غماز کز او واشنوند.
خاقانی.
کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.
مولوی.
و رجوع به پرسیدن و بازپرسیدن و ’وا’شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وا کردن
تصویر وا کردن
گشودن، باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی واغلیدن چشم پوشیدن از کاری که به اشتیاق تمام پیش گرفته اند صرف نظر کردن فسخ عزیمت کردن، توضیح این معنی فقط در این جمله (شاقلی (شاه قلی) (واقلیده) استعمال میشود یعنی کسی که چیزی را می خواست یا در انجام دادن کای می کوشید از آن چشم پوشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهکیدن
تصویر باهکیدن
شکنجه کردن آزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
واگذاشتن (گر یکی دم تو بغفلت و اهلیش او رود فرسنگها سوی حشیش) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والمیدن
تصویر والمیدن
دراز کشیدن و استراحت کردن لم دادن: (رفت از ایران تا زمانی و المد در هتل ها یکه و تنها لمد) (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده، شکافتن و ترکیدن پوست میوه رسیده کفته شدن: (تا گلستانشان سوی تو بشکفد میوه های پخته بر خود واکفد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
مجددا کشیدن باز کشیدن، دراز کشیدن والمیدن: (سرو ترا ز سایه چکد آب زندگی گردید خضر هر که درین سایه وا کشید) (صائب)، بیرون آوردن خارج کردن: (... تا که روزش وا کشد زان مرغزار وز چراگاه آردش در زیر بار) (مثنوی)، بزور و حیله چیزی را از دستت کسی بیرون آوردن: (هرگز نشد که بر سرحرف آورم ترا من کزدهان عنچه سخن واکشیده ام) (صائب)، بطرف خود کشیدن جلب کردن (غنچه شود در گوشه ای شاید نگاهی واکشی در کمین چشم گرم آسود صیادان مباش) (رضی دانش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکویدن
تصویر واکویدن
مجددا کاوش کردن باز کاویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارهیدن
تصویر وارهیدن
رها شدن خلاص یافتن: (تا فضل توراهش دهد وز شید و تلوین وارهد شیاد ما شیدا شود دیکرنگ چون شم الضحی) (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورپریدن
تصویر ورپریدن
جوان و سالم مردن، بطور نا منتظره مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واشنیدن
تصویر واشنیدن
مجددا شنیدن باز شنیدن، شنیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واخزیدن
تصویر واخزیدن
بجایی در شدن، یا بهم (در هم) واخزیدن، بهم چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسیدن
تصویر وارسیدن
مجددا رسیدن، رسیدن وصول: (آه اگر دست دل من بتمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو بمن وانرسد) (بدایع سعدی)، سرکشی کردن تفتیش کردن، دریافتن ادراک، بی مصرف شدن از کار افتادن بی فایده شدن: (هرکه بما میرسد وا میرسد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقلیدن
تصویر واقلیدن
((قِ دَ))
از کاری که با اشتیاق تمام پیش گرفته اند صرفنظر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارسیدن
تصویر وارسیدن
((رِ دَ))
مجدداً رسیدن، وصول، سرکشی کردن، تفتیش کردن، ادراک، دریافتن، بی فایده شدن، بی مصرف نشدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورپریدن
تصویر ورپریدن
((~. پَ دَ))
دچار مرگ ناگهانی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باهکیدن
تصویر باهکیدن
((هَ دَ))
شکنجه کردن، آزاردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارهیدن
تصویر وارهیدن
((رَ دَ))
خلاص شدن، آزاد گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واکشیدن
تصویر واکشیدن
جلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره