در تداول، جوان و سالم مردن. به موت ذریع مردن. مردن بی ناخوشی یا مرضی که مدت آن سخت کوتاه است در کودکی یا اوائل جوانی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دچار مرگ ناگهانی شدن. بطور نامنتظره مردن. (فرهنگ فارسی معین). یکایک مردن بچگان است پیش چشم پدر و مادر و نزدیکان خود. (آنندراج). این مصدر بیشتر درباره کودکان و گاه درباره جوانان جوانمرگ شده استعمال میشود. (از فرهنگ فارسی معین)
پریدن: ای باز هوات برپریده از دام زمانه چون کبوتر. ناصرخسرو. خرد پر جانست اگر نشکنیش بدو جانت زین ژرف چه برپرد. ناصرخسرو. خواست که برپرد خویشتن در قید دید می طپید و می غلتید، سود نمیداشت. (سندبادنامه). از حجلۀ عرش برپریدی هفتاد حجاب را دریدی. نظامی. دگر ره باز پرسیدش که جانها چگونه برپرند از آشیانها. نظامی. برگوهر خویش بشکن این درج برپر چو کبوتران ازین برج. نظامی. اگر برپری چون ملک ز آستان بدامن در آویزدت بدگمان. سعدی. - جان از تن برپریدن و جان ز تن برپریدن، مردن. جان دادن: چو ماهوی سوری سپه را بدید تو گفتی که جانش ز تن برپرید. نظامی. رجوع به پریدن شود
کسی که به مرگ ذریع در جوانی و بدون مرض و علتی بمیرد. (یادداشت مؤلف). دچار مرگ ناگهانی شده. (فرهنگ فارسی معین). مرده در حالت جوانی و کودکی. (یادداشت مؤلف) ، نفرینی است. نوعی دشنام و نفرین است که بیشتر زنان و مادران به کودکان خود دهند و آرزوی مرگ ناگهان ایشان را کنند، البته به زبان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ورپریدن شود