جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با واپرسیدن

واپرسیدن

واپرسیدن
دوباره سؤال کردن، تفتیش کردن. (ناظم الاطباء) ، دریافت کردن. (آنندراج از فرهنگ فرنگ) ، بازپرسیدن. استفسار نمودن. (آنندراج) :
یکی ژند و اُست آر با برسمت
بگو پاسخ از هرچه واپرسمت.
فردوسی.
صبح شد هدهد جاسوس کز او واپرسند
کوس شد طوطی غماز کز او واشنوند.
خاقانی.
کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.
مولوی.
و رجوع به پرسیدن و بازپرسیدن و ’وا’شود
لغت نامه دهخدا

وا پرسیدن

وا پرسیدن
مجددا پرسیدن، پرسیدن سوال کردن: چو شهر لواط و یرانم چو چشم لوط حیرانم سبب خواهم که وا پرسم ندارم زهره و یارا (دیوان کبیر: 1)، باز پرسی کردن تحقیق کردن: (صبح شدن هدهد جاسوس کز او را پرسند کوس شد طوطی غماز کز او وا شنوند) (خاقانی. سج. 100)
فرهنگ لغت هوشیار

وارسیدن

وارسیدن
مجددا رسیدن، رسیدن وصول: (آه اگر دست دل من بتمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو بمن وانرسد) (بدایع سعدی)، سرکشی کردن تفتیش کردن، دریافتن ادراک، بی مصرف شدن از کار افتادن بی فایده شدن: (هرکه بما میرسد وا میرسد)
وارسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

وارسیدن

وارسیدن
مجدداً رسیدن، وصول، سرکشی کردن، تفتیش کردن، ادراک، دریافتن، بی فایده شدن، بی مصرف نشدن
وارسیدن
فرهنگ فارسی معین

وارسیدن

وارسیدن
تحقیق. تفتیش. وارسی کردن. رسیدگی کردن. با دقت آگاهی حاصل کردن. (ناظم الاطباء) :مثل حارس میزنی وارس. (از یادداشتهای مؤلف) ، دریافتن. (ناظم الاطباء) ، بازرسیدن. (ناظم الاطباء) ، رسیدن:
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد.
سعدی
لغت نامه دهخدا

ناپرسیده

ناپرسیده
سوال نشده: (اماسخن ناپرسیده مگوی تادررنج نادانسته نیفتی)
ناپرسیده
فرهنگ لغت هوشیار

والیسیدن

والیسیدن
دوباره لیسیدن والی گرداندن (گردانیدن) : حاکم کردن: (یک چندی او را در جهان وای گردانید اکنون او را وزارت میدهد)
والیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

وا رسیده

وا رسیده
مجددا رسیده، رسیده واصل، سرکشی شده تفتیش شده، دریافته مدرک
وا رسیده
فرهنگ لغت هوشیار

واچرتیدن

واچرتیدن
از حال چرت بیرون شدن، ناگهان حیرت کردن بسیار متعجب شدن
واچرتیدن
فرهنگ لغت هوشیار