معنی باهکیدن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با باهکیدن
باهکیدن
- باهکیدن
- شکنجه کردن. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (حاشیۀ فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عذاب کردن. آزار دادن. پاهکیدن
لغت نامه دهخدا
پاهکیدن
- پاهکیدن
- شکنجه کردن. (برهان) (رشیدی). رجوع به پاهک شود
لغت نامه دهخدا
باکیدن
- باکیدن
- مصدر جعلی از باک. ترسیدن. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). بیمناک شدن
لغت نامه دهخدا
واهلیدن
- واهلیدن
- ترک کردن، رها کردن، واگُذاشتَن، وانَهادَن، واهِشتَن، هَلیدَن، بِدرود گُفتَن، چَپ دادَن، یَلِه کَردَن
فرهنگ فارسی عمید