مجددا رسیدن، رسیدن وصول: (آه اگر دست دل من بتمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو بمن وانرسد) (بدایع سعدی)، سرکشی کردن تفتیش کردن، دریافتن ادراک، بی مصرف شدن از کار افتادن بی فایده شدن: (هرکه بما میرسد وا میرسد)
تحقیق. تفتیش. وارسی کردن. رسیدگی کردن. با دقت آگاهی حاصل کردن. (ناظم الاطباء) :مثل حارس میزنی وارس. (از یادداشتهای مؤلف) ، دریافتن. (ناظم الاطباء) ، بازرسیدن. (ناظم الاطباء) ، رسیدن: آه اگر دست دل من به تمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد. سعدی
دوباره سؤال کردن، تفتیش کردن. (ناظم الاطباء) ، دریافت کردن. (آنندراج از فرهنگ فرنگ) ، بازپرسیدن. استفسار نمودن. (آنندراج) : یکی ژند و اُست آر با برسمت بگو پاسخ از هرچه واپرسمت. فردوسی. صبح شد هدهد جاسوس کز او واپرسند کوس شد طوطی غماز کز او واشنوند. خاقانی. کاین چه شاید بود واپرسم از او که چه میسازی ز حلقه تو بتو. مولوی. و رجوع به پرسیدن و بازپرسیدن و ’وا’شود