جدول جو
جدول جو

معنی نیدلان - جستجوی لغت در جدول جو

نیدلان
(دِ/ دُ)
نیدل. کابوس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به نیدل شود
لغت نامه دهخدا
نیدلان
در برهان آمده و پارسی دانسته شده سکاچه خفتک (کابوس)، دیو داری (صرع) کابوس عبد الجثه
فرهنگ لغت هوشیار
نیدلان
((دِ یا دُ))
کابوس، عبدالجنه
تصویری از نیدلان
تصویر نیدلان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردلان
تصویر اردلان
(پسرانه)
مرکب از ارد (درستی و راستی و پارسائی) + لان (مزید موخر)، نام طایفه ای از ایلات کرد ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدوان
تصویر دیدوان
دیدبان، نگاهبان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هرچه از دور ببیند خبر بدهد، دیده دار، دیده ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدبان
تصویر دیدبان
دیده بان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هر چه از دور ببیند خبر بدهد، دیده ور، دیده دار، قراول، نگاهبان
دیده بان فلک: کنایه از زحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نودران
تصویر نودران
شاگردانه و انعامی که به شاگرد خیاط بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرلان
تصویر شیرلان
جایگاه شیر، جایی که شیر بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاگان
تصویر نیاگان
نیاکان، اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نردبان
تصویر نردبان
پلکان چوبی
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان ییلاق بخش قروۀ شهرستان سنندج با 420 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
مرکب از: ’دوش’ + ’وان’ = بان، دوشبان، سینه بند آهنین که در روز جنگ پوشند، محافظ دوش، شکم بند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. در 36هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو بادامستان به زیتی در جلگه واقعست. هوایش سرد و دارای 128 تن سکنه میباشد که بلهجۀ لری بختیاری سخن میگویند. آبش از چاه و قنات و محصولش غلات، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنانش کرباس بافی و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
شهری است یا موضعی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب). حدیل. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان اصفهان با 134 تن سکنه. آب آن از زاینده رود و چاه. محصول آن ذرت و هندوانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دوچوب یادوقطعه فلزبلندعمودی که درمیان آنهابفاصله معین چوبهایاقطعات فلزی افقی کارگذاشته اندوبتوسط آن ازدیواردرخت وغیره بالاروندویاببام خانه برآیندزینه. یانردبان فلزی. نردبانی که ازفلز ساخته شده، زینه ای که درجنگهای قدیم برای بالارفتن ازحصاربکارمیبردند: خرک ومنجنیق ونردبان وغیره... یانردبان درراه نهادن (افکندن)، . دراثنای راه باهمراهان سخن گفتن تامسافت بی تعب طی شود: مکن عمررادرخموشی تباه زگفتارنه نردبانی براه. (طالب آملی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقلدان
تصویر نقلدان
ظرفی که در آن نقل می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودران
تصویر نودران
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنادلان
تصویر عنادلان
خایه ها دو خایه
فرهنگ لغت هوشیار
دارو فروش دارو شناس، گیاهشناس منسوب به صیدله گیاه شناس، دارو فروش. عطر فروش، عطار
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی را گویند که برجای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هر چه از دور بیند خبر دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدجان
تصویر دیدجان
شتر بارکش
فرهنگ لغت هوشیار
ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد، نگاهبانان قراول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیدمان
تصویر نیدمان
خوبرگ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صندلان
تصویر صندلان
نادرست نویسی سندلان سندل سرخ از گیاهان صندل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریدمان
تصویر ریدمان
((دِ))
ریدن، مدفوع، انجام کاری یا گفتن چیزی از روی ناشی گری که باعث خرابی شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرلان
تصویر شیرلان
جایی که در آن شیر فراوان باشد، شیرناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نردبان
تصویر نردبان
((نَ دَ))
نردبام، دو چوب یا دو قطعه فلزی بلند عمودی که در میان آن ها به فاصله معین چوب ها یا قطعات فلزی افقی کار گذاشته و توسط آن از دیوار، درخت و غیره بالا روند، زینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
جمع نیاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، آباء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیدگان
تصویر دیدگان
انظار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیدمان
تصویر دیدمان
تیوری
فرهنگ واژه فارسی سره