معنی ریدمان - فرهنگ فارسی معین
معنی ریدمان
- ریدمان((دِ))
- ریدن، مدفوع، انجام کاری یا گفتن چیزی از روی ناشی گری که باعث خرابی شود
تصویر ریدمان
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ریدمان
ریدمان
- ریدمان
- ریدن. تغوط.
- ریدمان کردن، در زبان بی ادب عامیانه، شکم راندن. (یادداشت مؤلف).
- ، کاری را خراب و نابسامان کردن
لغت نامه دهخدا
رادمان
- رادمان
- دارمان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی