- نگارنده
- نقاش، کاتب، مولف، صورتگر
معنی نگارنده - جستجوی لغت در جدول جو
- نگارنده
- نویسنده، نقاش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پندارنده گمان کننده
پندارنده، گمان کننده
نگاه کننده ناظر، تامل کننده، ستاره ناظر بر ستاره دیگر کوکب ناظر یا حاست (حس) نگرنده. باصره بینایی
بیننده، نظر کننده
آلبوم عکس
آژان، وکیل، اکسپوزان
مصرف کننده
آنکه آغارد
کنتور
موذی، موجع، مولم
پنداشته تصور شده، داستان سرگذشت
اسم پنداشتن، گمان برنده خیال کننده
گمان برنده، خیال کننده
ادا کننده، به جا آورنده
افسانه، داستان، قصه، سرگذشت
کسی که چیزی را در جایی بگذارد
کسی که دیگری را بر سر کاری بگمارد
نگاشتن، نوشتن، نقش و نگار کردن، تصویر کردن
آنچه گوارا باشد و خوب هضم شود، خوشگوار
اندیشه کننده، فکر کننده، رایزن، چاره جو
کسی که دیگری را در جایی بنشاند، گمارنده
کسی که زمین را شخم بزند و آمادۀ کاشتن کند
شکافنده درنده، جدا کننده، ریزنده
عبور دهنده گذارننده، عبور کننده گذرنده: یکی جادوی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه. (دقیقی)، سوراخ کننده شکافنده: بنیزه گذارنده کوه آهن بحمله رباینده باد صرصر. (فرخی)
آنکه کسی را بکاری بگمارد
انجام دهنده، پردازنده تادیه کننده، تبلیغ کنند ه، بیان کننده اظهار کننده، شرح دهنده مفسر: ... بل همچنان که از خلق یکی گزارنده علم کتاب بود نیز از خلق یکی پذیرنده علم کتاب بود، ترجمه کننده مترجم، صرف کننده خرج کننده، طرح کننده نقش کننده: گزارنده پیکر این پرند گزارش چنین کرد با نقشبند. (نظامی)، مامور مالیات محصل تحصیلدارجمع: گزارندگان: و برات بگزارندگان خراج برساند و در دیگر مالیاتهالله یا گزارنده خواب. تعبیر کننده خوابمعبر: گزارنده خواب و دانا کسی بهر دانشی راه جسته بسی
خوشگوار و موافق و سلامتی بخش و سریع الهضم، هاضم
آنکه ایمان نیاورده، کافر، بی ایمان، جمع ناگروندگان، مقابل گرونده
نامتغیر: (گوهرها و صفتهای ناگردنده را بیند)
آنچه که نگذردظنکه عبورنکند، سپری ناشونده باقی: واجب آید که بقا زنده نامیرنده که آن نفس است وعقل است بقا سرمدی باشد ناگذرنده. {مقابل گذرنده
به نشستن وا دارنده، جلوس دهنده (برتخت)، جا دهنده مقیم سازنده، کارنده غرس کننده، برپا دارنده نصب کننده، نهنده، خاموش کننده (آتش)، دفع کننده آرام کننده (درد الم)
نشان دهنده، وکیل مباشر (ازطرف کسی)، کارگزار، وکیل مجلس (شوری سنا)، نشانه علامت، نماینده هر عدد عبارتست از تعداد دفعاتی که آن عدد باید در خود ضرب شود چون (بتوان دو 5) 2- مبین تعداد دفعاتی است که باید 5 در خود ضرب شود نما، آژان (مامور) بانک در شهرهای دیگر. یا نماینده سیاسی. کسی از طرف دولت متبوع خود در کشور دیگر ماموریت سیاسی دارد و آن شامل سفیران وزیران مختار و کارگزاران است