معنی انگارنده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با انگارنده
انگارنده
- انگارنده
- پندارنده. گمان کننده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
افگارنده
- افگارنده
- خسته کننده. مجروح کننده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
انگاریده
- انگاریده
- تصورشده. پنداشته. و رجوع به انگاریدن و انگاردن و انگار و انگارده و انگاشتن شود
لغت نامه دهخدا
انگارده
- انگارده
- پنداشته. تصورکرده. (فرهنگ سروری). پنداشته. تصورشده. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا