- نورده
- نوردیده، پیموده، پیچیده شده
معنی نورده - جستجوی لغت در جدول جو
- نورده
- پیچیده شده نوردیده، تنه پیراهن: و اصل او از کف باشدو آن منع بودو از اینجا نورده پیراهن کفه گویند، پیراهن، قباله سجل
- نورده ((نَ وَ دِ))
- قباله، طومار پیچیده شده، پیراهن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بحاصل کرده، ابداع کرده
چیزی که از گلو فرو رفته و بلعیده شده
لرزنده، جنبنده، کنایه از تیزفهم، برای مثال هیچ مبین سوی او به چشم حقارت / زان که یکی جلد گربز است و نونده (یوسف عروضی - شاعران بی دیوان - ۳۵۰ حاشیه)
نوه، فرزند زاده، فرزند فرزند
عدد نوزده، نه به علاوۀ ده، «۱۹»
ابداع شده، پدیدکرده شده، حاصل کرده
نبردآزموده، جنگی، جنگجو، دلاور، دلیر
نوردیدن، پیمودن، طی کردن، پیچیدن، تا کردن، نوشتن
ویژگی کسی که چیزی را خورده است، ساییده شده
ورید، رگی که خون را به قلب برمی گرداند، سیاهرگ، رگ گردن، رگ های نمایان بدن
باغ گل سرخ گلستان
کنه ای که بر تن جانوران چسبد و خون آنها را بمکد، پشه بق
دلیر، دلاور
قباله: ای بکس خویش نزرده بنهاده وآن همه داده بپورخویش و وقایه. (رودکی. نف. 1216: 3)
فرزند فرزند، نوه
عدد نه بعلاوه ده عدد اصلی بین هیجده و بیست (19)
نوردیدن
جنبیده حرکت کرده، لرزیده. ناله کرده زاری کرده
حصاربندی چوبی یا آهنی که در اطراف باغچه، خانه یا جلوی ایوان درست می کنند
نواده، نوه، فرزند زاده، برای مثال ای سر آزادگان و تاج بزرگان / شمع جهان و چراغ دوده و نوده (دقیقی - ۱۰۵) ، نودره، فرزند عزیز
برجی که کبوتران در آن خانه کرده باشند، کبوترخانه، چوبی که کبوتربازان به دست می گیرند و با آن کبوتر می پرانند
میلهای چوبی یافلزی نزدیک یکدیگرنشانده وآن همچون دیواری مانع آمد ورفت گرددطارمی، اشل مقیاس. یانرده آهنی (آهنین)، نرده ای که ازآهن ساخته شده
نواده، فرزند (گرامی) : ای سر آزادگان و تاج بزرگان شمع جهان و چراغ دوده و نوده. (دقیقی. لفااق. 476)
نوره در فارسی اژه، نشان ستور، جادوگر: زن مخلوطی است از آهک و زرنیخ که برای ستردن موی بدن بکار رود: واجبی دارو تنویر
برج (مطلقا) بارو، برج کبوتر (خصوصا) کبوتر خان، چوبی که کبوتر بازان در دست گیرند و بوسیله آن کبوتر را بپرواز در آرند